آقا کی گفته ساعت کاری کم شده؟ 😒
امروز قششششنگ دهنم سرویس شد😩
اون از سر صبح که تا پنج بیدار بودم بعدشم خوابیدم چه خوابیدنی
یه بار هفت بیدار شدم یه بار هشت و ربع، دیگه خوابم نبرد تا ده دقیقه به نُه.
پوشیدم و رفتم مهد.
بازم بچه ها کم اومدن، دو تا کلاسو یکی کردیم تا آموزش قرآن شون راحت تر باشه و به قولی دوباره کاری نشه.
بعدشم که مدیر اومدن و گفتن وسایل بچه هایی که نمیان رو سر دست و آماده بذارین کنار شاید امروز، فردا والدینشون بیان برای تسویه.
خلاصه هی از این کلاس به اون کلاس در رفت و آمد بودیم تا وسایل دو سه تا از بچه ها رو سامون ب،یم.
حالا اینا به کنار که درشت بودن و راحت پیدا میشدن مثل دفتر نقاشی، مداد رنگی و ایضا شمعی، کتاب مفاهیم قیچی هاشون و بعد تر، کلر بوک های نیمه آمادشون
سختی ماجرا پیدا کردن لگوهای اونا بین انبوهی از لگو و آجر بود که واقعا هم خسته کننده بود و هم چون سر و صدا داشت، اعصابی واسه مون نذاشته بود.
+درسته که غر میزنم و خودمو لوس می کنم ولی عاشقانه کارمو دوست دارم.
شاید خسته بشم اما خستگی ش زیاد موندگار نیست : )