`

برای ویلی ونکای عزیز

 

 

سلام ویلی عزیز

نمیدونی چقدر خوشحالم که فرصتی پیش اومد تا مخاطب خاص این نامه م تو باشی. اول اینکه بگم چقدر از آشناییت خوشوقتم و کاش زودتر از این ها تو رو میدیدم و ذوق می کردم از اینکه انقدر باهوشی.. انقدر هیجان انگیزی.. کلا هر چی حس خوبه همش مال تو!

نگم برات که وقتی متوجه شدم تو هم چون از کاری منع شدی، به سمتش کشیده شدی و پله های ترقی رو یکی پس از دیگری طی کردی و به آرزوت که ساختن یک کارخانه شکلات سازی بود رسیدی و مایه مباهات خانوادت شدی (البته امیدوارم :|) ذوق زده شدم!

ولی من.. 

اصلا بذار خودمو برات معرفی کنم تا بیشتر با فرستنده نامه آشنا بشی

اسمم محبوبه ست. توی یک خانواده معمولی با تحصیلات معمولی رشد کردم و بزرگ شدم. منم از درس خوندن فراری بودم و هیچ وقتم ادامه ش ندادم واسه گرفتن یه مدرکی که هیچ وقت به کارم نمیاد عوضش.. انقدر با خانوادم کلنجار رفتم تا رسیدم به اینجایی که هستم. نمیگم موفقم.. نه! یعنی هستما ولی هنوز از تمام ظرفیتم استفاده نکردم. شغل منم مثل شغل و حرفه خودت، اینه که رو بچه ها سرمایه گذاری می کنیم. با این تفاوت که تو فقط یکیو لازم داشتی تا کارخانه شکلات سازیتو بهش بسپاری ولی من و همکارام سعی می کنیم طریقه زندگی کردنو بهشون یاد بدین. اولا دوستدار خودشون باشن.. هر جوری که هستن. اعتماد به نفسشونو بالا میبریم تا خودشونو قبول کنن اونوقت کم کم شیوه درست زندگی کردنو یاد میدیم.. نه اینکه خودم علامه دهرم و با کمالات، ازون خاطر!!! 

 

داشتم میگفتم..

تو هم با پدرت مشکل داشتی. چون نمیذاشت با اون فَک سیم پیچی شدت شکلات بخوری و از این کار منعت می کرد

پدر منم هنوز که هنوزه واسه کارایی که میدونم باعث پیشرفتم میشه مخالفه.. ان قلت میاره.. درسته گاهی اوقات با هم در تنشیم ولی هنوز کار به استخون نرسیده که بخوام مثل تو ترکش کنم.. شاید تو دوسش نداشتی.. شاید... 

بگذریم..

 

ویلی عزیز. شاید برات غیر قابل باور باشه که تا بعدها، وقتی وارد مغازه های سوپری میشدم اولش یاد شکلات های سوپرایز و بخت آزمای تو می افتادم و دوست داشتم منم یکی از اون شکلات ها رو می داشتم! و ازین طریق تو و کارخونت رو از نزدیک می دیدم. ابهت کارخونه ت هوش از سر هر جنبنده ای میبره دیگه دیدن داخلش جای خود داره : )

 

ویلی خوش سیما : )

کاش منم یه روزی به اون جایگاهی که میدونم حقمه،

که واسش سختی کشیدم و همچنان در تقابلم، برسم. 

 

دوستدار تو

محبوبه

 

 

+ به دعوت حورایِ مهربون در چالش وبلاگی آقاگل

 

دعوت می کنم از تمامی مخاطبین عزیز وبلاگم مخصوصا علی، نسیم، ارکیده، اسی، آرزو، گلی ، میرزای بیان، جناب گوارا ، زیتون و چارلی عزیز...  چالش جذابیه.. شرکت کنید. با تشکر.

۱۵ نظر

تموم شد..

 

 

کار من تموم شد.. می مونه یه پاسپارتو و... حالا.. بماند.. نمیخوام اگه این کاری که می خوام انجام بدم، نشد، شرمندگیش بمونه برام.. 

زنگ زدم که آدرس بدین براتون پست کنم..

میگن اونجا کروناست بذارید یکی دو ماه دیگه (اردی بهشت) :||| 

نیست رهبری برنامه سفر هر ساله شون به مشهد رو کنسل کردن، ایشوون فکر کردن فقط مشهد این ویروس منحوس وجود داره -_- البته مزاح بود : ))) 

آخیش..

خیالم راحت شد : )

سبک شدم :دی

 

۶ نظر

سرگرمی این روزهای کرونایی آبجی کوچیکه*

 

هر روز که از کار کردنم می گذره بیشتر شیفته طرح و رنگش میشم.

اون روزی که تازه خط رو از آقای خطاط تحویل گرفتم و آوردم خونه

از خودِ حضرت مدد خواستم و گفتم خودشون کمکم کنن تا شرمنده رفیق جان نشم.. خداروشکر هم خودم راضیم و هم استادم تشویقم کردن. هنوز خیلی کار داره تا بشه اون چیزی که مدنظرمه.. فعلا تیکه تیکه ازش میذارم اینجا تا هم واسه خودم بمونه و هم فرمایش ایشون روی زمین نمونه : )

 

+ ببینید و لذت ببرید : )

 

 

 

 

* این حرف آبجیه

میگه عکس کاملشو برام بفرست بذارم استوری واتساپم

زیرشم بنویسم

"سرگرمی این روزهای کرونایی آبجی کوچیکه"

۹ نظر

پیرو پست قبل..

 

خیلی حرفا هست.. خرابکاریا.. اذیت شدنا.. تو سر خودم و کار و طرح و استادو ماه و پری زدنا :/‌ حرص خوردنا

خلاصه تو این یه هفته هر بار خواستم عکس کارو با کمی توضیح بذارم وبلاگم، دستم لرزید :/ آخه نیست طرف وبو می خونه نمیشه اینا رو گفت : ))) مثلا نمیشه گفت یه جایی رو اندازه یه ماش کوچولو موچولو خراب کردم، یه رنگ دیگه زده بودم و بعد متوجه شدم ای دل غافل این که باید همون رنگ قبلی میشد :/ و با قلموی نم و دستمال کاغذی برداشتم و دوباره رنگ زدم تا بشه اون چیزی که باید :| :/ یا مثلا نمیشه گفت که....

ای بابا

+نخون دیگه (آیکن نگاه چپکی) -_-

 

آره عزیزانم اینا رو الان نمیشه گفت

بذارید پولمو تا قرون آخر ازشون بگیرم بعد همه چیزو رو می کنم براتون

البته اگه تا اون موقع اسنادشو نیست و نابود نکردم : ))))

 

 

+ چهار ماه از تحویل اون کار بزرگ که سفارش آقای حسن زاده بود، میگذره... بحول و قوه الهی هم که ماشاءالله هر روز داره از اعتبار پولمون کمتر میشه :( پس کِی قراره بده؟ :(( 

 

۵ نظر

اولین سفارش بلاگرانه

 

بالاخره تونستم یه بلاگری رو پیدا کنم و هنرمو بهش قالب کنم : )

البته یه چند وقتی بود اصرار می کردم تا راضی شدن! راضی که نه.. دست گیری خوردم.. یه پستی گذاشته بودن بصورت نظرسنجی سوالی پرسیده بودن و اونجا بود که منم یه جوابی دادم و این جواب دادن من همان و از آب گل آلود ماهی گرفتن ایشون هم همان :|‌ خلاصه اسیر شدیم : ))) 

 

تا حالا اینجوریشو ندیده بودم.. گفتن برو خطو بده بنویسن بعدم خوشگلش کن و در آخر بفرست برام -_- خسته نباشی دلاور خداقوت پهلوان : )))

 

دعایی که ایشون امر کردن بدم خوشنویس 

ایشون خواستن روی کاغذی نوشته بشه و در آخر 

لول کنم و براشون بفرستم :| میدونم شوخی بود

چون معلوم نبود به چه صورت به دستشون می رسید :/

 

 

خطاط عزیز پیشنهاد دادن روی کاغذ معمولی نوشته نشه و

چند نمونه کاغذِ رنگ شده نشونم دادن و اونی که شبیه پر طاووس بود، انتخاب شد ^_^ قشنگه.

 

اصرار کردم که یه کار خاص می خوام

پیشنهاد کردن یه کار نمایشگاهی تحویلشون بدیم *_*

بدین صورت که

کاغذ گلاسه روی تکه ای مقوا در همان اندازه

سوار بشه

 

+شکیل تره : )

 

اولین مرحله از کار تذهیب، مشخص کردن و اندازه گرفتن

جاییه که قراره مقوا بره زیر پاسپارتو

و بعدم روکش کردن طرح با کاغذ پوستی و...

آماده س واسه طرح زدن ^_^

 

 

از طریق واتساپ، با استادم در ارتباطم

طرحی که مدنظرم بود رو روی یه کاغذ کالک کشیدم و 

براشون فرستادم

 

نگم براتون که چقددددر اذیتم کردن و چقددددر طرحمو

بالا و پایین کردن تا رسیدم به اینجا :|

 

قراره دو تا لچک دو گوشه از کار رو بگیره و

خوشگلش کنه 

 

 

هنوز اجازه صادر نشده تا برم مرحله بعد که همانا کپی کردن طرح

روی کار اصلیه

سخت گیر تر از استادم تا بحال ندیدم : )

خدا حفظشون کنه...

 

+بعدا نوشت..

این طرح 👇 کامل شده لچک و تایید استادمو دریافت کرده

 

± ولی چرا چپه س؟ ://

 

 

ادامه دارد...

 

+ و من الله التوفیق

دستاتونم مدام با آب و صابون

نبود با مایع دستشویی

بشورید :/

با تشکر

۶ نظر
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان