`

پوکر فیس

 

سن تقریبی بچه هام۴-۵ ساله س

حالا یه سوال فنی

چرا این فینگیلا فکر می کنن ما آدم بزرگا از یه سیاره دیگه ای اومدیم؟؟؟؟!!! هوم؟؟

دیروز یگانه پرسید مگه تو مامان داری؟ :|

حالام اول صبی بحث تی وی شد، محسن ازم پرسیده مگه تلویزیون دارین؟

 

واقعا چراااااااااااااااااا 😁

۲۱ نظر

اولین جلسه مربی گری کلاس چرتکه ترم ۳ و ۴

 

وسایل من

منی که منتظر استاد بودم تا بیان

 

فکر نمی کردم انقدر خوشحال بشن!

اصن مگه تو این فصل میشه گلی غیر از گل نرگس خرید و بویید؟ *_*

عاشقشم

 

 

+ بعد از کلاس کلی با هم حرف زدیم

با این که خودم به خودم ایمان دارم ولی برای بار هزارم خیلی خوشحال شدم یه نفر بهم بگه انرژی مثبتت زیاده

^_^

هوراااا

 

 

++ از کلاس؟ بذارید هیچی نگم :|

به واقع چیزی از ترم دو یادم نبوده و آموزه های ترم ۳ واسم سخت بود

استادمو جون به لب کردم و تامام :دی 

راضیم در هر صورت

 

+++ دوباره از امشب تمرین شکرگزاری رو شروع کردم

مرسی خدا، بوس.

 

۷ نظر

تموم شد

 

این ترم به خوبی و خوشی تموم شد

از ده تا شاگردم فقط یاسین اذیت می کرد و دیر یاد می گرفت و خب همونم رد شد. شرمنده مامانش شدم. حس بدی داشتم وقتی ورقه امتحانیِ تصحیح شده یاسینو بهش دادم و با چهره ناراحت بهش گفتم :متاسفم. خودتون شاهد بودین چقدر واسش جلز و ولز کردم، ولی خب نشد. شرمندم!" 

ناراحت شدم از ناراحتیش.. ولی خب یاسین علاوه بر اینکه جو کلاسو بهم می ریخت، تمرکز بچه ها رو هم از بین میبرد.. یه جورایی هم بچه هام و هم ماماناشون ناراضی بودن از یاسین.. منم که.. نکه از خدام باشه ولی خب تلاشمو کردم و نخواست.. و نخواستن.. اون زمانی که خودمو می کشتم و می گفتم با بچه ها کار کنید کار کنید... از در که برن بیرون تمامی آموزشا رو فراموش می کنن و فقط یه جرقه میتونه تمامی اطلاعاتو بازیابی کنه و اونم همت خودتونه(مامانا) کو گوش شنوا.. پیام میدادن که این جلسه یاسین نمی تونه بیاد.. این جلسه تکلیفاشو انجام نداده.. این جلسه فلان.. این جلسه بهمان.. چی بگم.. من دیگه حرفی نداشتم بزنم جز اینکه حرص بخورم..

 

 

+ گفته بودم استرسام بیشتر شده؟ استرسی شدم؟

ریزش موهام هم بیشتر شده.. وقتی با کش مو میبندم قطرش اندازه یه تیله درشت میشه :(( دیشب رفتم رو صندلی آرایشگاه نشستم و به خانم آرایشگر! گفتم بزن.. کوتاهِ کوتاه کن.

قد موهام به خط کمرم می رسید ولی خب کم پشت شده بود.

البته خیلی دلم بود کوتاهشون بکنم و یه مدلی بهشون بدم.. الان قشنگ شده

بازم راضیم :دی

 

 راستی چرا وقتی کار بیخ پیدا می کنه میریم سراغ دوا درمون؟

 

دکتر لازم شدم.. 

۵ نظر

پایان دوره یا ترم ۱

 

دیروز رفتم پیش استادم و نمونه سوال گرفتم و سوالامو ازشون پرسیدم. میون گفت و گو مون بهم گفت حقوقتم آوردم تا قبل از خشک شدن عرقت! مزد کارتو گرفته باشی.. ۱۲ جلسه میشد ۲۰۰تومن

اما چون کارو استاد پیدا کرده بود(یعنی بجای استادم رفتم) درصدی ازش برداشت و مابقی مال من میشد. پول خوبی بود ولی چون پیگیر ترم های جدیدِ آموزش مربی بودم، ازشون پرسیدم که ترم ۳ و ۴ مربی کی شروع میشه و خب باید بگم که تمام درآمدم رفت واسه ثبت نام.. راضیم.. پول کلاسم جور شد.. خداروشکر

 

امروز روز آخر ترم یک هست. همه چیز آماده س واسه امتحان. 

تازگیا خیلی استرسی شدم.. واسه اینم استرس دارم :||

 

دوست دارم ترم دو رو بدون وقفه شروع کنم ولی همه چیز بستگی داره به مدیر اون مهد.. 

خدایا رضاً به رضاک..

۶ نظر

اینه وضعیت الان من...

 

کاردستی شهادت حضرت زهرا س

 

 

 

۴ نظر

رزق امروزمون و حتا عمری که داره بیهوده می گذره

 

 

 

 

التماس دعا

چقدر شکننده شدم..

 

تمرکزمو از دست دادم.

نمی تونم جلوی اشکایی که روی بالشتم ریخته میشه رو بگیرم

 

الا بذکر الله تطمئن القلوب

آرومم کن...

نمی دونستم یه روز این ضعف انقدر برام دردسرساز میشه :/

 

فردا درسی رو آموزش میدم که یکی از حروفی که جزو آموزششه، حرف "ر" یه!!(هست).

مسخره تر از اینم هست که نمی تونم ر  رو تلفظ کنم؟

 

ررررررررررررر

ررررررررررررررر

رررررررررررررررررر

 

کاش به همین آسونی بود :|

 

۱۱ نظر
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان