شَمَمتُ روح وِدادٍ و شِمتُ برق وصال
بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال
اَحادیا بجمال الحبیب قِف و انزل
که نیست صبر جمیلم ز اشتیاق جمال
حکایت شب هجران فروگذاشته به
به شکر آن که برافکند پرده روز وصال
بیا که پرده گلریز هفت خانه چشم
کشیده ایم به تحریر کارگاه خیال
چو یار بر سر صلح است و عذر میطلبد
توان گذشت ز جور رقیب در همه حال
بجز خیال دهان تو نیست در دل تنگ
که کس مباد چو من در پی خیال محال
قتیل عشق تو شد حافظ غریب ولی
به خاک ما گذری کن که خون مات حلال
+ فالی که خان دایی جان در شب یلدا گرفتن.
دیروز و دیشب
دیروز دم غروب یهویی مامان بهم گفت اگه بابات قبول کنه آخر شب بعد از مهمونی خونه بی بی، خونه مامان بزرگتم میریم. سریع دست به کار شدم و هشت عدد جعبه ی دیگه برای خونه ی مامان بزرگم درست کردم. با اینکه روزه بودم ولی اصلا احساس خستگی و گرسنگی نمی کردم. لیوانمو از چای پر کردم و دوباره نشستم به درست کردن باقی جعبه ها. خداروشکر همه سوپرایز شدن ولی از طرفی خانواده ی پدری منتظر فال حافظ هم بودن (مثل پارسال) ولی اصلا وقت نکردم و نرسیدم فالهامو حاضر کنم :(
ببینید و راضی باشید : )
+ تمام تلاش من برای خوشحال کردن اطرافیانم درشب یلدا ^_^
+ سفره ی یلدای مامان بزرگ که مهمونیشون یا بهتر بگم شب نشینی شون تا سه ی صبح طول کشید ^_^
+ اینم سفره ی یلدایی مهدمون ^_^ 👇 که جشنشو چهارشنبه با حضور مامانا و مامان بزرگاشون برگزار کردن : )
+ صرفا جهت آب انداختن دل ملت :دی ارزش دیگری ندارد : ))))
+ یه تبریک ویژه هم بگم به متولدین اولین ماه از آخرین فصل سال ^_^
مخصوصا مریم سادات عزیزم از وبلاگ دلنوشته های یک دختر شیعه و صدیقه ی جانم ^_^ و...
از اتاق فرمان اشاره می کنند که صاحاب این وبلاگم روز فرار شاه بدنیا اومده :d
پیش پیش مبارکشون باشه : )
