يكشنبه ۱۰ ارديبهشت ۹۶
دمدمی که میگن یعنی ایشون!
بعد یه فیزیوتوراپی و ورزش های مخصوص پاهاش و زدن وزنه به پیشنهاد پزشکش، اومده کنارم نشسته و میگه:
میشه برام یه لیوان شربت درست کنی؟
هنوز بلند نشدم و نیم خیزم که دوباره میگه:
نه! یه لیوان آب سرررررد بیار.
دیگه کامل ایستاده بودم و داشتم میرفتم براش آب سرررررررد بیارم که سه باره میگه:
نه! یه لیوان چایی.
من: 😶
مامانم: 😂😂😂😂😂
لیوان شربت: 😒
لیوان آب سرررررررد: 😑
لیوانِ چایی: 😇
من دیگه صوبتی ندارم 😐