`

س مثل ســــــــــــــــــــــــــــــوت... مثل ســـــــــــــــــــــــــــــــــــوتی... س مثلِ...؟


همیشه هم نباید به ندای کودک درونتون گوش کنید.. گاهی وقتا بهتره اون پشت دست و چهار انگشت کنار همو بهش نشون بدین تا حساب کار دستش بیاد و مامان/باباشو تو دردسر نندازه -_-

قضیه از این قراره که خونه بعضی از اقواممون تو آپارتمان(چند طبقه ای) یا مجتمع های مسکونیه. اغلب این ساختمونا چراغ سرویس پله شون به طور خودکار روشن میشنو و به قول معروف چشمی هستن. یعنی همین که پات میرسه به پاگرد و اولین قدمو برنداشتی یهو چراغ سرویس پله روشن میشه ^_^ حالا این وسط کودک درونم چی میگه؟ ایشون بنده رو مورد اغفال خودشون قرار دادنو باعث شدن من یه سوتی خیلی خیلی بدی بدم.

البته حق با کودک درونمه چرا که خودمم از این کار خوشم میاد و کلی کِیف می کنم :دی 

چیکار کردم؟ میگم براتون... عجله نکنید که ازم قدیم گفتن عجله کار شیطونه : )

بعله جونم براتون بگه که وقتی زنگ درو به صدا درآوردم و صاحب خونه که خاله خانم باشن درو باز کردن، هنوز پام به سرویس پله نرسیده بود که حس درونیم شروع کرد به قلقلک و اینکه الان وقتشه. 

از من به شما نصیحت هر وقت خواستید به ندای کودک درونتون گوش بسپارید، بالا، پایین، چپ و راستو نگاه کنید -_-

به پاگرد که می رسیدم و لامپ روشن میشد دوباره میرفتم عقب تا چراغ خاموش بشه و دوباره میرفتم جلو تا روشن بشه.. باز میرفتم عقب تا چشم الکترونیکی متوجه بشه کسی نیست، دوباره می اومدم جلو و لامپ روشن میشد ^_^ چند بار این کارو تکرار کردم که چشمتون روز بد نبینه (مخصوصا چشم پشت سرتون که همانا گوشاتون باشه) یهو صدای صاف کردن گلوی یه نفر رو از پشت سرم شنیدم... وااااااااااییییییی این دیگه کجا بود؟ چرا متوجهش نشدم؟ هیچی دیگه خیلی ضایع الکی مثلا دنبال یه چیزی رو زمین می گشتم تا طرف بره بالا! حالا مگه می رفت! حس انسان دوستانش گل کرده بود و می خواست تو پیدا کردن گم شده ی فرضی بهم کمک کنه :/  حالا مگه من چیزی گفتم؟ شاید چشمم یه مورچه رو گرفته باشه و خوشش اومده باشه و داشتم نگاش می کردم : ) [بلا به دور -_-]

نمیدونم خودمو چطوری به واحد خاله جونم رسوندم :/


+سوتی هاتون... سوتی هامون مستدام : )

۷ نظر
آرزو ﴿ッ﴾
۱۳ ارديبهشت ۰۰:۴۲
یه‌بار من و دوستم در بدو ورود به خونه‌ی یه‌نفر داشتیم جورابامون رو توی کفشمون قایم می‌کردیم که صاحب‌خونه اومد. سریع پا شدیم. هی می‌گفت: چرا تعارف می‌کنین وایسادین؟ بیاین تو دیگه! ما می‌گفتیم: چشم شما بفرمایین ما هم میایم. دوباره می‌گفت: چقدر شما تعارفی‌این!
منم از اون‌روز تصمیم گرفتم خونه‌ی ملت هیچ حرکت اضافی‌ای نزنم. البته قبلش تصمیم گرفتم همیشه از سوراخ نبودن جورابم مطمئن شم!:دی :))

پاسخ :

خخخخخ خیلی باحال بود. همچین وضعیتی منم داشتم با این تفاوت که از اول تا آخر مهمونی چادرمو از سرم برنداشتم 😂😂😂😂😂
elai ...
۱۳ ارديبهشت ۰۰:۴۳
:)))خیلی باحال بود

پاسخ :

نوش جون روحتون : )
یک دختر شیعه
۱۳ ارديبهشت ۱۹:۲۸
از سوتی چیزی نگم بهترههه
-___-

پاسخ :

+اوپس : )) شرمنده مریم سادات.. کامنتت اون وسط مسطا از زیر دستم در رفته و بعد پنج روز دیدمش :/
کلا سوتی دادن جزء جدا نشدنیه... باید باشه ^_-
حوا ...
۱۴ ارديبهشت ۲۰:۱۹
س مثلِ سلااااااام :)

پاسخ :

س مثل سلامتی که ان شاءالله همیشه داشته باشییش(!) [فعل یه جوریه :دی]
گیره 📎📎
۱۶ ارديبهشت ۰۶:۱۲
کودک درونت پوکوندت خخخ

پاسخ :

اونم چه جووووووورم :/ خدا بره کسی نخواد 😉
سام نجفی نیا
۱۸ ارديبهشت ۱۸:۴۷
با سلام 
اگر تمایل به فالو کردن بودین بهم اطلاع بدین با تشکر 

پاسخ :

سلام.
محسن رحمانی
۲۲ مهر ۱۵:۲۰
خخخخخخخخخخخخخخخخ حالا گمشدتون پیدا شد:دی

پاسخ :

خخخخخخخ حتی مورچه هه خخخخ
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان