يكشنبه ۲۸ خرداد ۹۶
خیلی وقت بود بهش فکر میکردم ولی با پست آقاگل مصمم تر شدم که ثبت نام کنم. اوایل جرئت انجامشو نداشتم. می ترسیدم. از واکنش خانواده م می ترسیدم. مطمئن بودم اگه با خانواده در میون بذارم، پدرم مخالفت میکنن و مادرم ناراحت میشن واسه همین اینترنتی ثبت نام کردم و درخواست کارت ندادم. تو این یه مورد نمی تونستم و نمی خواستم صبر کنم که شاااااید یه روزی والدینم اجازشو بدن. اصلا شاید اون یه روز نرسه! اگه برام اتفاقی هم بیفته مجبور میشن رضایت بدن یه جورایی تو عمل انجام شده قرارشون میدم. (خدا منو ببخشه)
امشب تو اتاق بودم که مهدی اومد. با حالت پرسشگرانه نگاش کردم که چیشده؟ دیدم یه کارتی رو به سمتم گرفته. دو روز پیش دقیقا شب بیست و یکم زودتر از ما حاضر میشه و میره حرم تا خون بده. تو خانواده ی ما جفت داداشام گروه خونیشون به مامانم رفته [O+] (تو دو مورد بهشون حسودیم میشه، یکیشون همین داشتن بهترین گروه خونی برای خون دادنه 😅)
کارت اهدای عضو! @.@
میگفت همونجا یه فرم گرفتمو پرش کردم به همین آسونی! امروز صبحم رفتم کارت رو تحویل گرفتم.
دیدم جو مناسبه، قضیه خودمم براش توضیح دادم که خبر داشته باشه. هیچ واکنشی نشون نداد و فقط لبخند ژکوند تحویلم داد. آخر سرم کارتی که دستم بود رو گرفت و رفت بیرون 😐
اگه ازم بزرگتر نبود دوسه تا فیلیپینی روش اجرا میکردم که دیگه لبخند تحویلم نده! خب یه چیزی، تشویقی، توبیخی، اه : ))))))