جمعه ۲۳ تیر ۹۶
ادامه از پست قبل!
تو پست قبل تا اونجا گفتم که پدری رو رسوندن خونه و ماشینی که من توش بودم به مراسم چاووشی خوانی نرسید!
بی بی همیشه عادت دارن روی سرِ مسافرِ کربلا و مکه، شکلات بریزن ( بازم باید بگم، من به این مراسمم ارادت دارم :دی ) تازگیا به این رسمشون و تو پلاستیک شکلاتاشون، پونصد تومنی سکه هم اضافه کردن -_- یعنی با هر دستی که بی بی به سمت مشمای شکلات ها می برد باید هوای سرتم میداشتی که وسط جمع کردنِ شکلاتا ناکار نشی و از ناحیه ی سر و صورت مصدوم نشی! اصن یه وضی...
غیر از بی بی دیگه کسی تو خانواده این کار رو انجام نمیده ولی این رسم هنوز که هنوزه تو در و همسایه به قوت خودش باقیه.. پر رنگ شده که کم رنگ نشده ^_^
یعنی اگر خیلی فرز باشی می تونی یه دو سه کیلویی شکلات جمع کنی تا این حد خخخ
وای که نفسم بند می اومد همین که بابا چفیه رو به بقیه میدادن تا دستی بهش بزنن و به قول معروف به عنوان تبرک، گردی از روش به سر و صورتشون بکشن! یه حسی هی از پهلوم نیشگون می گرفت که برو چفیه رو از رو دوش بابا بردار، بسه دیگه همه تبرکی گرفتن! این وسط از بس هی واسه بابا چشم می اومدم که یه وقت تو رو دربایسی به کسی نده، چشام درد گرفته بود.
آهان راستی سوغاتیام ^___^
+ببینید و راضی [ باشید یا نباشید ]؟! : ))))) بااااااشید!
یه بولیز + چفیه ای که قولشو داده بودن + مهر و دُر نجف ^____^ البته یه عطر هم بهشون دادن که بعد از آپلود این عکس به من گفتن و کار از کار گذشته بود! عطر رو هم من گرفتم 😅
مامان خانمی اعتراض کردن که چرا تمام وسایل متبرک شده رو من گرفتم، منم گفتم کتاب دعاشون واسه شما باشه (ببینید تا چه حد کوتاه اومدم که از این کتابچه هم گذشتم 😃 )
ولیمه رو خیلی مفید و مختصر گرفتیم! تا حدی که فقط دوروبریای خودمون بودن. به قول بابایی اگه از جیب خودم بود همه رو می گفتم ولی از جیب بقیه نمیشه بخشید و در و همسایه و صغری خانم، کبری خانم رو دعوت کرد! البته حق با ایشون بود چرا که عموهام به اصرار خودشون هزینه های ولیمه رو به عهده گرفتن :|
آخر شب وقتی مامان خانمی سوغاتیای هر خانواده رو بهشون میرسوند برق خوشحالی رو میشد تو چشای همه ی دریافت کننده ها دید. بحث مادی ش به کنار اینکه یه مرد از عتبات سوغاتی بیارن که هیچ کس انتظارشو نداشت، واقعا جای تعجب و بسی خورسندی بود!
+اولین سوغاتی ای که خاطرم هست بر می گرده به سوم ابتدایی و بابا بزرگ رفته بودن مکه و برای دخترای فامیل یه کیف طلقی آورده بودن که ست کامل لوازم تحریر و جعبه ی مدادرنگی شیش تایی داشت.
یه مدت مد شده بود طرف میرفت کربلا یا مکه، جاسوییچی و خودکار (یا خودنویس) می آورد!
+ شما اولین سوغاتی که دریافت کردینو خاطرتون هست؟ چی بود و از چه کسی؟