چهارشنبه ۲۲ شهریور ۹۶
فکر کنم امروز اصلا روز من نیست.
اون از خواب امروزم که مجبور شدم خان داداشو بیدار کنم تا یه نگاهی به بیرون بندازه و اینم از حال کوفتی الانم!
نمیدونم چه مرگم شده؟!
+ دوستم بهم پیام داده که فردا میره حوزه تا ثبت نام کنه. بهش گفته بودم که هر وقت خواستی بری یه ندا هم به من بده (آخه تعریف استادشو زیاااد شنیدم و مشتاقم تو کلاساشون شرکت کنم)
نمی دونم اگه به پدرم بگم، واکنششون چی میتونه باشه. با اینکه خودشون اجازه دادن که تو کلاسای مهدویت ثبت نام کنم ولی این یه فقره رو نمی تونم حدس بزنم که جوابشون چیه!
از اون طرفم دوستم منتظره تا بهش جواب بدم.
+خدایا راضیم به رضای تو از ته ته قلبم : )