شبی که گذشت عروسی پسردایی م بود و با سلام و صلوات زوج خوشبخت رو راهی خونه بخت کردیم و برگشتیم : )
برام خیلی خیلی عجیب بود که با اینکه هر دو خانواده از خانواده های سرشناس مشهدن، انقدر بریز و بپاش کردن و مجلس عروسی رو تو بهترین و گرون ترین تالار شهر برگزار کردن. (البته الان که میبینم اونقدرام عجیب نبود!)
انقدر که توصیه شده عروسی ها رو آسون و سبک بگیرین فکر می کردم این دو خانواده نیز یک مجلس عروسی "ارزان" و با حداقل دو نوع غذا برگزار کنند؛ ولی چندین نوع پلو و چلو، خورش، کباب، خوراک، سالاد و دسر و انواع و اقسام نوشیدنی "حلال" دیگه "رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون!" تمام ذهنیاتم از خانواده ی دایی م بهم ریخت. تو این مجلس فقط یک چیزی خوب رعایت شده بود و اون مولودی خوانی بود وگرنه تماما اسراف و اسراف و اسراف بود که در چند قدمی موج میزد. اینکه میگم تمام ذهنیاتم از خانواده خان دایی جونم بهم ریخت به این خاطره که یک خانواده ی مذهبی هستن و تفکری که نسبت به خانواده مذهبی داشتم، دیشب به کل بهم ریخت به مانند ساختمان پلاسکو که به چند ثانیه تماما آوار شد و ...
اگر کم خرج کنی میگن خسیسی.
اگر هم زیاد خرج کنی میگن به فکر خانواده هایی که از خودشون پایین ترن نبودن.
پس چه کنیم؟
+ چند روز پیش با آبجی خانم سر عروسی من بحث می کردیم و من می گفتم فقط مجلس بله برون می گیرم (البته اگه بزرگترا اوکی بدن :دی) و هزینه ی مجلس عروسی رو یا خرج خیریه و امثالهم می کنم یا با شووَر محترم میرم زیارت عتبات. بعد به سنت پیامبر یک ولیمه میدیم و تمام.
از من پرسید که پس لباس شب عروسی چی؟ حسرت میشه ها! گفتم نمیشه. واقعا هیچ حس خاصی نسبت به لباس سفید عروس ندارم : ))))
+ قصد پز دادن ندارم چرا که منو سَنَنه! گیرم "دایی" من هست فاضل... از بهر "دایی" مرا چه حاصل؟ ( اصلش اینه که: گیرم پدر تو هست فاضل، از بهر پدر تو را چه حاصل؟)
قصدم اینه که بگم، اگه خانواده ی پولداری دارین، حواستون به خانواده های پایین تر از خودتونم باشه. اگه شما بهترین مجلسو می گیری، شاید اونا هم حسرت همچین مجلسی به دلشون بمونه و از نداریشون آه بکشن و اون آه خدای نکرده دامن زندگی شما رو بگیره! : )
+ وبلاگ فیشـ نگار o_0
ان شاءالله برگردن.