کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست
در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست
چون چشم تو دل میبرد از گوشه نشینان
همراه تو بودن گنه از جانب ما نیست*
"حافظ"
دیروز آبجی خانم مرخص شد و آوردیمش خونه خودمون. (حالش خوبه، خداروشکر)
کلی مهمون اومد و کلی خم و راست شدم و آخرشب بود که کمری واسه م نموند و...! -_-
اونجا که نمی تونم غر بزنم ولی اینجا که می تونم نه؟ : )))))
دیگه آش کشک خاله ست، بخواین نخواین توفیق اجباریه :دی
*ابیات بالا قسمتی از غزل ۶۹ حافظ جان هست که یکی از بزرگواران بلاگر واسه م فال گرفته بود.
ممنونم : )
بعدا نوشت: دوستانی که پست های قبلی رو نخوندن واسه این که سوء تفاهم نشه لطفا این پست رو بخونید! :|