ببین خود ماها بچگی رو تجربه کردیم خود من بچگی رو تجربه کردم.
خود من وقتی مادرم روضه داشت ما رو میفرستادن حیاط خونه ، اونوقت روحانی مجلس می اومد روضه میخوند.
حتی یادمه بمحض اینکه روحانی مجلس صدای بچه ها رو داخل هال پذیرایی مون می شنید میگفت آروم بشین و تا مجلس آروم نمیشد حرف نمیزد.
برای همین همیشه مادرم یه جا رو برای بچه ها اختصاص میدادند برای شیر خواره ها یه اتاق کنار میذاشتن و برای بچه های دو سه سال به بالا داخل حیاط رو اختصاص داده بودند که دقیقا کنار دیگ های حلیم و سفره نذری بود البته آقایون یا سنین بزرگتر این بچه ها (مثل خاله هاشون )
کنار این بچه ها بودند که شیطنتی نکنند و خدای ناکرده اتفاق بدی کنار دیگ ها براشون پیش نیاد .
مادرم معتقد بود بابت این داستان که بچه ها گناه دارند که اذیت شون کنیم.
بعد یه سری خانم در حالیکه بچه ها رو تو اتاق آروم میکردند همزمان روضه رو هم گوش میدادند . (یا بچه ها خواب بودند یا در حال خوردن غذا )
اون بچه ها الان بزرگ شدند بعضی هاشون هر سال هیئتی هستند و تو دسته جات عزاداری، عزاداری میکنند.
پس بقول آرزو جان اگر جایی براشون اختصاص بدن نه اونا اذیت میشن نه بزرگترهاشون .
جایی که زیادم دور نباشه از مجلس عزای حسینی آنچنان هم نزدیک نباشه که روح بچه آسیب ببینه.
چون بچه ها با صدای شاد شاد میشن با صدای غمگین ناراحت.
روح این بچه ها آسیب نباید ببینه .
روحشون آسیب ببینه بنظر من با سپاه یزید ماها هیچ فرقی نداریم.
بابت متن طولانیم عذر تقصیر :)
ممنونم از تریبون آزاد :)
پاسخ :
خدا رحمت کنه مادر بزرگوارتو... با حضرت زهرا (س) محشور بشن و روزی خور سفره ی ایشون باشن.
+ نه بابا این چه حرفیه :| میدونی واران من هر وقت کامنتای طولانیتو میبینم یهو نگران مچ دستت میشم! آخه میگیم پست های طولانی رو در چند مرحله تایپ می کنیم ولی دیگه کامنت...
خداقوت عزیزم. ممنونم که با کامنتات و با حضورت خوشحالم می کنی 😘