دیروز مسئول کلاسمون زنگ زدن که خانم فلانی ساعت هفت و نیم اینجا باشین تا ساعت هشت اتوبوسا میان و راه میفتیم.... گفتم باشه.
امروز صبح ساعت هفت بیدار شدم و تا هفت و بیست از خونه زدم بیرون و بیست دقیقه بعدش مسجد بودم. تقریبا جزء اولین نفرات بودم و تا هشت و بیست دقیقه مثل لشکر شکست خورده تعدادمون زیاد میشد. ( ۹ راه افتادیم -_-)
کتابی که آرزو زحمت کشیده بود و برام آورده بود و برداشته بودم تا توی مسیر بخونم. صفحات اولو می خوندم و رد میشدم ولی یک آن متوجه نگاه بغل دستیم روی کتاب شدم و زیر چشمی حرکت لبهاشو متوجه شدم. انقدر خوانش کتاب رو کش دادم تا اینکه لبهای طرف آروم شد و از حرکت ایستاد و متوجه شدم تا آخر صفحه رو خونده و این یعنی بریم صفحه ی بعد :دی کم کم سر صحبتو باز کردم و تا آخر مسیر به همین صورت کتابو با هم خوندیم و ورق زدیم و بحث کردیم.
+چکیده ای از کتابِ «گنبد مستجاب» به قلم « سید علی اصغر علوی»
بخش « استجابت دعا تحت قبه امام حسین (ع) »... معنای استجابت (۵۴)
گروهی از امام صادق (ع) پرسیدند و گفتند: خداوند می فرماید: «ادعونی استجب لکم» پس چرا خداوند را می خوانیم ولی مستجاب نمی شود؟ امام فرمود: «إنّکم تدعون من لا یعرفونه»؛ کسی را می خوانید که نمی شناسید و به او معرفت پیدا نکرده اید. تا زمانی که چنین است، انتظار اجابت نداشته باشید.
امیر المومنین فرمود: «نسبت به کسی که او را می خوانید و برای او عبادت می کنید، معرفت پیدا کنید. شناختی صحیح درون خویش ایجاد نمایید تا دعاهایتان اثر داشته باشد.»
اولش قرار بود تو قطعه ی شهدای مدافع حرم جمع بشیم و کلاسمون برگزار بشه ولی به دلیل ناهماهنگی خیام عزاداری، تو حسینیه یش برگزار شد.
قبل از جای گیری و نشستن چندتا عکس گرفتم برای اینجا تا ضمیمه ی پستم کنم.
پذیرایی شون یه ساندویچ نون و پنیر و سبزی بود با یک لیوان شیر گرمِ شیرین. بین خودمون بمونه لیوانامو آوردم خونه. بعله دو تا لیوان چون دوبار پذیرایی کردن و منم هر دوبار یه لیوان شیر برداشتم ^_^
بعد از نماز ظهر و عصر به زیارت شهدا رفتم و از شهدا شفاعتشون و همچنین ازشون خواستم واسطه ی معنوی باشن بین ما و خدا تا دعاهامون اگه به صلاحمون هست به مرحله ی استجابت برسه.
خلاصه که دوازده جلسه ی مقدماتی مهدویت به یک چشم به هم زدنی تموم شد و دارم خودمو برای آزمونش آماده می کنم باشد که حضرتِ جان، نظر لطفی بهم داشته باشن و موفق بشم.
+شرمنده م اگه کمتر بهتون سر میزنم.
دعاتون می کنم، به یادم هستین؟ :(