از اونجایی که بیخیال تو هالمون نشسته بودم و با گوشی عزیزتر از جانم که همانند سنجاق به هم وصل و حتی گره خوردیم (=وقتی سنجاق با تار و پود لباس کشتی می گیرد و نخ کشش می کند-_-) چی می گفتم؟! آهان.. کلنجار می رفتم تا بلکن نوایی، شوری، مداحیِ دلچسبی پیدا کنم، شور "قدم قدم با یه علم" از آسد رضا نریمانی رو پیدا کردم و به سمت اتاق برای یافتن هندزفریِ یه گوشی اش سوخته و خراب شده، حرکت کردم.
من نمیدونم چرا هر بار هندزفری تو گوشمه عالم و آدم همزمان با من کار دارن؟!! -_- از تماس آبجی خانم و ضد حال زدنش تو حالم ( :/ ) تا (محبوبه چایی) های خان داداش ( -_- ) اصن یه وضی...
+ واسه شما هم پیش اومده؟ با جان و دل پذیرای کامنتای حال خوب کنتون هستم : )