سه شنبه ۲۳ آبان ۹۶
دارم تمااااام تلاشمو می کنم که بشم "محبوبه جون"!
+میگید چطور؟ مگه نیستی؟
چرا هستم ولی یه منظور دیگه دارم!
دعا کنید بشه.
لطفا خیلی دعا کنید.
+ تو روضه ی زندایی به جای اینکه تو جمع باشم و از بیانات خانم سخنران استفاده کنم میرم تو اتاق پسر دایی و بچه ها رو سرگرم می کنم کاری که فکر می کنم اگه ثواب روضه و اشک ریختن برای مظلومیت حضرت ارباب رو نداشته باشه، کمتر از اونم نیست.
هر بار که محمد طاهای چهار ساله منو محبوبه جون خطاب می کنه کلی ذوق می کنم و عمدا حواسمو پرت می کنم تا دوباره اسممو صدا بزنه ^_^
++ خدای مهربونم! من صلاح و مصلحت این خواسته ای رو که روش پافشاری می کنم رو نمی دونم. خودت هوامو داشته باش!