`

شنبه طوری


صبح نیم ساعت دیرتر بیدار شدم و به یاد محسن چاقالو هی با خودم می گفتم، باز "مهدم" دیر شد :| فرزطور بلند شدم و جامو مرتب کردم و پریدم بیرون. ماگمو از شیر داغ پر کردم و رفتم سمت روشویی و صورتمو شستم. تاشیرم ولرم بشه دوباره برگشتم تو اتاق و مانتو شلوارمو پوشیدم و رفتم جلو آینه. هر بار می اومدم تو هال، نونای داغ و خوش عطرِ بربری، که تو سفره پهن شده بودن بهم دهن کجی می کردن :( نون بربریِ صبحانه، فقط با پنیر و خرما می چسبه ولی خرما نداشتیم :( دوباره اومدم تو اتاق و از تو کیفم کلوچه ای رو که دیروز خریده بودم و آوردم و با شیرم خوردم. همه ی این کارا سر نیم ساعت انجام دادم و چادرمو سرم کردم و کفشامو از جاکفشیِ زیر آینه برداشتمو رفتم بیرون. 

روزای زوج بچه ها آموزش حروف الفبا دارن و بعد نقاشی مرتبت با همون درس، ولی چون آخر این هفته برنامه ی شب یلدا رو در پیش دارن قرار شد برنامه ها رو سبک تر بچینن و به شعر و سرود یلداشون برسن.
من اگه یکم بیشتر صدامو بالا ببرم، گلوم درد می گیره و صدامم خش دار میشه ولی نمیدونم مهلا کوچولو چطوری می تونه موقع خوندن سرود و قرآن، جیییییغ بکشه، جیغا جیییییییییغ :|
۰ نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان