سه شنبه ۱۲ دی ۹۶
صدای ناله شنیدم. ولی بهش توجهی نکردم و دوباره خوابیدم. نمیدونم ساعت چند بود که دوباره و چند باره اون صدا رو شنیدم و با وحشت از خواب پریدم. باورم نمیشد، خونه در سکوت و تاریکی مطلق بود و این صدا یحتمل از حنجره ی خودم در اومده بود. تن سرد و خیس از عرقم زیر پتو شاهد این مدعاست.
نمیدونم چه خوابی بود. غلْطی زدم و گوشیمو که همیشه موقع خواب کنارم جا خوش می کنه رو بر داشتم. ساعت سه ی بامداد رو نشون میداد. بلند شدمو تو تاریکی خونه دنبال چیزی می گشتم ولی پیداش نمی کردم. دوباره به اتاقم پناه بردم و زیر پتو خزیدم.
+ یه ربی به اذان صبح مونده و تقریبا دو ساعته که بیدارم.