يكشنبه ۶ اسفند ۹۶
میدونی وقتی باید کلی تاج کاغذی برای بچه ها درست کنی و از طرفی اهل منزل مثل کوزت ازت کار بکشن و هی اینور بری، اونور بری و بعد خسته بشی و وقتی میای تو اتاقت و چشمت به شومیزای (اَسی! بیای بگی شومیز چی بود من میدونم و تو ها :| ) روی کمدت می افته و آه از نهادت بلند میشه یعنی چی؟! :(
بازم خداروشکر که سه روزه دیگه تا جشن کتاب قرآن بچه ها فرصت هست و فردا برسم خونه شروع می کنم.
+ در و دیوارای خونه مثل برف سفید شدن.
تمام چراغای هالمونو عوض کردیم و روشنایی سالن چند برابر شده.
خدایا! این تن بمیره، امسال همه مونو سالم به لحظه تحویل سال برسون دستت مرسی : ))
"پارسال عمل پای خان داداشم و مو ترک برداشتن دست مامانم، انرژی و شور و شوقی رو که باید می داشتم رو ازم گرفته بود."
دلم راضی نمیشه امسال سفره هفت سین نچینم :(
همیشه وقتی به نیمه دوم سال می رسیدم، فکر و ذهنم دنبال یه ایده جذاب برای چیدن هفت سین بود ولی تقریبا دو سال که....