جشن خوبی بود
خداروشکر به بهترین نحو برگزار شد.
اگه شب یادم بود عکسای جشن رو میذارم البته اگر قابل پخش باشه : )))
+ بعدا نوشت ۲: اجازه ندارم تصاویر گروهی بچه ها رو بذارم.
پس، ببینید و راضی باشید : )
در نگاه اول چیز خاصی دیده نمیشه ولی همین برش زدن های گلا و پروانه ها اونم با قیچی دالبُر خیلی سخت بود.
+با تنی خسته اما خیییلی پر انرژی راهی حرم امام رئوفم و از طرفی دو تا کتاب کوچولو موچولو تو کیفمه که هر لحظه منتظره زودتر برسه به دست صاحبش. خیلی هیجان زده م ^_^
تو مسیر برگشت به خونه و از کتابفروشی نزدیک محل کارم خریدم. دو تا کتاب داستان و رنگ آمیزی. دادم همونجا برام کادوش کنن چون اصلا تو خونه وقت نشستن نداشتم. واسه مامانش که دوستم باشه چیزی نخریدم امیدوارم اینجا رو نخونه 😂
میریم که داشته باشیم یه قرار دوستانه که دوستی مون از طریق فضای مجازی و سایت جیم بوجود اومد.
بعدا نوشت: تازه رسیدم : )
فراموش کردم کامنتدونی رو باز کنم.
عذر : ))