`

سفرنامه ی مختصر طور محبوبه


ساعت چهار بعدازظهر رسیدیم خونه.
تو این دو روز چند بار رفتم امامزاده و دو بار رفتیم اسب سواری عکس یک عکس دو آی کیف داد آی کیف داد ^_^ وقتی نشستم روی اسب کلی اولش جیغ جیغ کردم چون تجربه نداشتم و کمی هیجانزده شده بودم حتی وقتی صاحب اسب افسار اسبشو بهم داد دست راست و چپمو گم کرده بودم وقتی می گفت راست من چپ می رفتم و  وقتی می گفت چپ من دست راستمو می کشیدم 😂 یه حس خوبی داشتم وقتی گردن اسب رو لمس و نوازشش می کردم 😊
چندین و چند بار رفتیم بازار گردی اما نه به قصد خرید :| (هر بار وسوسه شدم چیزی بخرم یه ندایی از درون می گفت مگه قرار نیست پس انداز کنی؟ /ای لال بشی که از دست تو چند بار آه کشیدم اه/ خلاصه با لبای خندون می رفتم ولی با لبایی آویزون که فقط خودم حسشون می کردم برگشتم :| ) 
یه چندتا قله؟ نه. رشته کوه؟ نه. آهان تپه مپه رو هم فتح کردیم و پرچم نداشته مونو گوپس می کوبیدیم روی هر تپه ای که می رسیدیم :دی (باعث افتخارتونم میدونم 😂)
اینم من :|

۲۱ نظر
محسن رحمانی
۱۷ فروردين ۲۰:۲۷
یه علامت سوال  فقط رو اسب بود :دی 

پاسخ :

یحتمل اول علامت سوال بودم بعد دست و پا در آوردم بله؟ :| : ))
یه ازینا ← ! هم بود ندیدین؟ :پییییی
محسن رحمانی
۱۷ فروردين ۲۰:۳۶
خخخخخخخ چرا دیدیم 

پاسخ :

اما کامنتتون یه چیز دیگه می گفتا؟ :d
بی نام
۱۷ فروردين ۲۱:۰۹
سوار بر اسب سوسانویی شدی برا خودت😁
الهی همیشه خوش باشی اینجوری 😊

پاسخ :

خخخخخ از دست تو
آره فقط جومونگم نبود 😂
DeL Nevis
۱۷ فروردين ۲۱:۰۹
علاوه بر استعدادتون تو سانسور که مرزهای جهانی فوتوشاپ و تدوین رو کیلومتر ها جابجا کرد :))))
اینکه به استفاده از زین اعتقادی ندارین و پتو انداختین ، جالبه :))
اسب سواری لذت غیر قابل وصفی داره که تا کسی سوار نشه نمی فهمه ...

این حس خرید نکردنتون رو هم قدر بدونین . کمتر زنی به این مرحله از زندگی تونسته برسه :))

و اینکه ...
اگر به من یه روز فرصت می دادن و می گفتن صدای کوبیدن پرچم رو بنویس 
" گوپس" به ذهنم نمی رسید انصافا :))

خوش باشین :)

پاسخ :

اسب روستاست. بازم خداروشکر جا پایی داشت -_- رکابو میگم.
اولش ترسه ولی بعد دوست داری بیشتر سوار شی و لذت ببری ^__^
:دی ✌
خخخخخ پس اینو داشته باشین تا اون موقع 
: ) این دعاتون الهی به خودتون برگرده : )
مستر صفری
۱۷ فروردين ۲۱:۱۴
سلاامم:))
محبوبه هم سوار اسب شد و عاشق اسب شد ولی معلوم نیست اسبه عاشقش شده یا نه؟
دختر کوچولو اسمش چیه(؟) و نسبتت باهاش چیه؟

پاسخ :

سلاملکم : )
واقعا هم عاشقش شدم و موقع جدا شدن چند دقیقه روی گردن و زیر گردنشو ناز می کردم. در کل تجربه فوق العاده ای بود برام ^_^
یسنا بانو و من خاله جونشم : ))
برگ سبز
۱۷ فروردين ۲۱:۴۵
سرد شده ها 

پاسخ :

مشهد خوبه!
برگ سبز
۱۷ فروردين ۲۲:۴۹
ولی تو عکسها لباس گرم تنته 

پاسخ :

آره اونجا سرررد بود :| بار اولی که رفتیم پیست لباس گرم نپوشیده بودم. اصلا قرار نبود اونجا بریم. فقط در حد یه گردش یه ساعته قرار بود بیرون باشیم ولی خب یه ساعت و نیم طول کشید و منم وحشتناک سردم بود و می لرزیدم ولی خب نمی تونستم ذوقمو از دیدن اسب کور کنم و به خاطر سرما بر می گشتم تو خونه :/ 
محسن رحمانی
۱۸ فروردين ۰۰:۲۹

عاقا یه سوال 
چرا به فسقلات نمیگی عمه و میگی خاله ؟ خوب بگو عمه :دیییییییییییی

پاسخ :

ازم قدیم اینجوری بوده که میگن خاله نه عمه
خخخ عمه یه موجود موهومیه که بچه ها از اسمش واهمه داشتن 😂😂 
البته عمه های حالا با اون زمان فرق می کنن! -_- 

+پس من کی عمه میشممممم! 😞
واران ...
۱۸ فروردين ۰۰:۵۲
ایشالا همیشه خوش و شاد و سلامت باشی :)

پاسخ :

فدای تو عزیز کوردم :**
الهی همیشه دلت شاد و لبات خندون باشه.
ار کیده
۱۸ فروردين ۰۱:۲۳
من اسب میخوام 
جوجه هم میخوام 
طوطی ممم میخوام‌:(

پاسخ :

روزای اول سخته بعدش عادی میشه.

حالا خوبه اینو خودتون فروختین، خدای نکرده اتفاقی براش نیفتاد که جون کندنشو به چشم ببینین. 
دقیقا روز اول فروردین یکی از فامیلامون بعد از اینکه پذیرایی شد بلند شد و رفت سمت آکواریوم مون. شب قبلش برادرم به مناسبت عید، یازده تا ماهی کُوی خریده بود و انداخته بود تو آکواریوم پیش بقیه ماهیا :دی (دو تا ماهیِ کویِ بیست سانتی [یک وجب] ، دو تا ماهی آشغال خور :| و دو تا ماهی دکتر فیش ) خلاصه که کنار آکواریوم ایستاده بود و هی تعریف و تمجید می کرد. بیشتر هم از دو تا ماهیِ یک وجبی مون تعریف کرد. شاید باورت نشه بعد از اینکه رفت ماهیامون حالشون بد شد. دقیقا یک هفته جون کندن. اولش فکر می کردیم شاید یه شبه مریض شده باشن! برادرم با دوست ماهی فروشش تماس گرفت و قضیه رو براش تعریف کرد و دوستش گفت یه دارویی هست بیا ببر و دو سه روزم بهشون غذا نده :( شاید بهتر بشن. ولی خوب نشدن و دو تا ماهی یک وجبی مون به همراه پنج تا کویِ کوچولویی که شب قبل به آکواریوم اضافه شدن مردن.
ار کیده
۱۸ فروردين ۰۷:۱۰
وای وای وای.... الهی... چقدر ناراحت شدین... :((
آره من خودم وایسادم پای فروشش، به خاطر یه سری مواردی، ولی خب خیلی دوسش داشتم و دارم... همش جاش جلوی چشممه... :(

چشمش شور بوده حتما... کاش همون موقع صدقه میدادین‌، از این سنگ‌نمک ها ندارین تو خونه...؟ حالا هزینه مالیش به کنار، چقدر خودتون اذیت شدین، مردنشونو دیدید...آخی :(

پاسخ :

روزای بدی بود بیشتر از من و مامانم و بقیه، خان داداشم ناراحت بود چرا که اون شور و اشتیاق این چیزا رو داره و برای آکواریوم هزینه می کنه. فکر کن حتی موقع غذا خوردن هم حرفای اون بنده خدا میومد جلو چشمشو فحشش میداد و می گفت چشاش شوره برم فیلم ماهیا رو بهش نشون بدم و بگم که چشات چقدددر شوره.
بعد ما دلداری میدادیم که عیبی نداره.. باز خوبه به جونمون نزده و به این حیوونکیا زده (آخه میگن مرغ! و ماهی جلوی چشم شور رو میگیره!!) اونم آخرش می گفت "اوهوم خداروشکر".

سنگ نمک؟؟ از کجا تهیه کنیم؟؟؟
حوا ...
۱۸ فروردين ۰۷:۵۹
فقط تو *_*

پاسخ :

😘😘😘
حوا ...
۱۸ فروردين ۰۸:۰۱
واهاهاهاهای محبوبه اسب رو لمس کردی؟! :| سوارش شدی؟! -_-
آبِ قندِ من رو بیارید :|

پاسخ :

ای کوفته واهاهاهاهای 😂😂 چقدر دوستداشتنی میشی وقتی میگی واهاهاهای :**
آره آره آره 😍😍 حوایی هیجان انگیزه به شددددددددت 😍😍😍😍
میگن باس با ترس هات مقابله کنی تا بریزه.. مقابله کن فرزندم :دی
حوا ...
۱۸ فروردين ۰۸:۰۹
من از تمامیِ پرندگان و چرندگان و درندگان و خزندگان و آبزیان می‌ترسم :|

پاسخ :

-_-
امروز جوجه ی موسی کو تقی مون (همون یا کریمِ تهرانیا خخخ) که بزرگ شده بود از لونه ش پرید و رفت. خیلی خوشحال شدم : )
عباس زاده
۱۸ فروردين ۰۸:۲۸
یه بار اسب سوار شده بودم (بدون زین)
اسبه پیچید و من نپیچیدم و مستقیم رفتم
چنان خوردم زمین که نگو (لبخند)

پاسخ :

ووووییی اونوقت برای نگه داشتن خودتون روی اسب یحتمل از یال ش گرفته بودین هوم؟ :|
دیروزم یه آقایی روی همین اسبی که ما نشسته بودیم با دخترش از روی اسب افتاد :(

بانوچـ ـه
۱۸ فروردين ۰۹:۱۸
سوار اسب بودی دیگه یه سره میومدی تا اینجا چی میشد؟ :دی

پاسخ :

مگه آنام بودم که سوارکاریم خوب باشه و می اومدم اونجا؟ :|| 😂
آقای دیوار نویس
۱۸ فروردين ۰۹:۲۴
چرا جیغ ؟  بیچاره اسبه :)
ول کنید پس انداز ها را ... خرید کنید :)

پاسخ :

خخخخ ولی بعدش باهاش دوست شدم و همش نازش می کردم.
والا 
ار کیده
۱۸ فروردين ۱۰:۵۲
آره منم مخیواستم بگم خدا رو شکر به خودتون نزده.... اینا سپر بلا شدن...
آره نمک داشته باشین همیشه، سنگش تو بازار هست، حتی روی بعضی هاش طرح زدن و قشنگن برای تزیین. مامانم وقتی جهیزیه رو چیدن، توی یکی از گلدون های بلور نمک ریختن، بعدم گل مصنوعی ها رو گذاشتیم داخلش. هم گل ها خیلی خوب وایساد هم نمک ها مشخص نیست یعنی توی چشم نیست. این کار رو هم میتونید بکنید.
صدقه رو هم‌دائم بدید، خیلی اثر داره ...

نمیدونم بعضیا چطور اعتقاد ندارن به شوری چشم! من چندین بار تا حالا دیدم...

پاسخ :

چه جالب! سنگ نمک رو نمیدونستم. مرسی دوستم :*
حداقل وقتی تعریف می کنن "لاحول..." بخونن یا "ماشاءالله" بگن  :|
جناب دچار
۱۸ فروردين ۱۱:۱۳
همیشه به گردش :)

پاسخ :

آینه : )
عباس زاده
۱۸ فروردين ۱۳:۲۳
نه دهنه داشت
زین نداشت

پاسخ :

آهان راست میگینا اصلا یادم نبود :|||
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان