`

بازم یه هدیه دیگه


پیرو پست قبل، وقتی داشتم کوآلا ها رو از گردنم جدا می کردم یکی از دخترا دستمو می کشید و می گفت محبوبه جون بیا محبوبه جون بیا. با بدبختی و مکافات خودمو رسوندم تو کلاس و با کمک دو تا از دخترا که اصراااار بذار ما بولیزتو در بیاریم (چون امروز هوا بشدت سرد بود مجبور شدم لباس گرم بپوشم) ایستادم تا اونا کمربند بولیزمو باز کنن و آستینای لباسمو از پشت بکشن و در بیارن :| (گشاد شد گشااااااااااد :|||| )

خلاصه بولیز و چادرمو روی چوب لباسی آویزون می کردم که نازنین از پشت کمرمو گرفت و گفت دوسِت دارم (انقده ذوق می کنم وقتی ابراز احساسات می کنن بی جنبه م دیگه 😂)

برگشتم و بغلش کردم که دستشو آورد بالا و گفت این مال شماست.

+جااان 😇 ایول یه هدیه دیگه 😍

بازش کردم و کلی قربون صدقه ش رفتم. 

تا حالا دو سه تا نقاشی و یه ماهی کوچولوی سفالی هدیه گرفتم ^_^


باید یه جعبه برای این هدیه های دوستداشتنی و با نمک بچه ها آماده کنم. خیلی دوست دارم اینا رو به بند وصل کنم و بزنم روی دیوار ولی امکانش نیست.

۳۱ نظر
ار کیده
۲۶ فروردين ۱۹:۰۸
وای وای
هدیه شو :))))

پاسخ :

😍 مال خودمه بکش کنار 😂
غمی ‌‌
۲۶ فروردين ۱۹:۱۰
حالا چرا پاتریک؟ :))

پاسخ :

خییلی به این موضوع فکر کردم ولی نتیجه ای نگرفتم یحتمل پاتریکو دوست داره 😂
ار کیده
۲۶ فروردين ۱۹:۱۴
منم موخوام...نمیشه بگی یکی به اسم ارکیده هم بکشه؟ *-*

پاسخ :

واسه خودم نگه میدارما گفته باشم! 😂
ار کیده
۲۶ فروردين ۱۹:۱۵
ارکیده جون دوستت دارم 

:)))

پاسخ :

😂😂😂😂
دوست دارم
بهارنارنج :)
۲۶ فروردين ۱۹:۴۳
من یکی ازین جعبه عا دارم:گنجینه است برا خودش هر شیئش یه خاطرست

پاسخ :

عالیه ^_^
Alireza z.i
۲۶ فروردين ۲۰:۵۶
تبریکات را پذیرا باشید 🌷🌷🌷 :)))
شدین رتبه بیست و پنجم برترین وبلاگ های سال ۹۶ 
:))

پاسخ :

😂😂😂
چهل و یکی بیاین بالا.
اونی که شما می گید تنها یه تشابه اسمیه.
محسن رحمانی
۲۶ فروردين ۲۰:۵۷
مبارکتون باشه 
قشنگه .

پاسخ :

از قشنگم فراتره ^_^
صـــا لــحـــه
۲۶ فروردين ۲۰:۵۹
چقدر بچه های خوبی اند!!!

پاسخ :

و البته شیطوووووون 😂
Alireza z.i
۲۶ فروردين ۲۱:۰۶
عهههه
ولی خب بازم شدین وبلاگ برتر :)))

پاسخ :

خخخخخ از رو نمیرینا
باشه بابا بهتون تبریک میگم خوب شد؟ 😂

ممنونم از تبریکتون.
Alireza z.i
۲۶ فروردين ۲۱:۲۶
بعداً یه پست میزارم همه باید کامنت تبریک بزارن : دی 

پاسخ :

بذارید :d ولی تا اون وقت بیات میشه : )))
بی نام
۲۶ فروردين ۲۱:۵۳
محبوبه جون؟؟ ما تو مهد یه مربی داشتیم اسمش لیلا جون بود اما خودش شمر بود! خیلی چاق و گنده و ترسناک بود که سیبیلم داشت حتی، وقتی میومد از ترسمون جیکمون درنمیومد(خدا رو شکر مربی کلاس بغلی بود) مربی خودمون نیره جون بود که دوسش داشتیم اما اون ما رو دوست نداشت 😂
+ آخرین روز مهد واسمون جشن فارغ المهدی😂 گرفتن توی یه سالن، منم اونجا سوره ی فجر رو از حفظ خوندم، فیلمشم که ویدیوعه هنوز دارم، نگاه میکنم میترسم از مربیامون😂 واقعا نسل سوخته بودیمااا😂

پاسخ :

اووووففف راستش با این تعریفای تو منم یکم ترسیدم. این شخصیتی که تو ازش حرف زدی شبیه معاون دوره راهنمایی م بود با اینکه فامیلش ظریف بود ولی اصصصصصلا ظریف نبود 😐 هنوزم وقتی یادش می افتم تنم می لرزه بس که بد اخلاق بود. 
باریکلا خاله دیگه چه سوره هایی رو یاد گرفته بودی؟ 😁
ولی دمت گرما سوره فجرو از بر کرده بودی؟! 😶

جناب قدح
۲۶ فروردين ۲۱:۵۸
سلام :))

خوش به حال این محبوبه بانو ...
چه هدیه قشنگی !!

پاسخ :

سلاملکم : )
بعله ^_^
آرزو ﴿ッ﴾
۲۶ فروردين ۲۲:۰۱
ابراز احساسات بچه‌ها خیلی می‌چسبه. با این‌که آدم می‌دونه صرفا احساسشون در اون لحظه‌ست و ممکنه ۴سال دیگه اسمتم یادشون نیاد، ولی بازم شیرینه :)

پاسخ :

آره :(

کجایی تو؟ :/
برگ سبز
۲۶ فروردين ۲۲:۲۵
بلیز؟ بلوز؟ 

پاسخ :

نع بولیز 😁
بی نام
۲۶ فروردين ۲۳:۰۵
تو شیش سالگی جزء ۳۰ رو حفظ بودم... الان یکم مرتد شدم وگرنه سابق انقلابی بودم :))

پاسخ :

اف بر توی کاهل : )))))
صدیقه
۲۶ فروردين ۲۳:۰۶
آخی ینی نقاشی تو رو کشیده و بهت هدیه دادتش؟؟😜😜😜😜

پاسخ :

مرض 😒 😂
آرزو ﴿ッ﴾
۲۶ فروردين ۲۳:۳۳
الآن که یک پاسخ جدید رو دیدم و اومدم بخش نظرات ارسالی و دیدم در سال ۹۷ این دومین نظریه که ارسال کرده‌بودم، خودمم تعجب کردم :|
ولی گفته باشم ما هم‌چنان دورادور دوسِت داریم و از هواداران محبوبه‌ی شب هستیم! :))

پاسخ :

عزیزمی :**
محبوبه شب تنها یه هوادار داره و اونم الان خودش گفت و گرنه....
آرزو ﴿ッ﴾
۲۷ فروردين ۰۰:۱۰
شکست نفسی ننمو یره! کلی هوادار داره که دوسش دارن و منم یکی‌شونم : ))

پاسخ :

این لطف تو و بقیه رو میرسونه و منم متقابلا دوستون دارم : )
+لبخندتو نیگا ^_^  :*****
مهربانم ..
۲۷ فروردين ۰۰:۱۱
آخی 
چقدر قشنگ 

پاسخ :

خو به نوه های خاله ت بگو برات نقاشی بکشن ^_^
نگاهت قشنگه :*
محسن رحمانی
۲۷ فروردين ۰۰:۳۲
😊سلام

پاسخ :

😕 علیکم السلام
ح. شریفی
۲۷ فروردين ۰۱:۰۷
خدا حفظشون کنه :)
خوش باشید بانو

پاسخ :

مچکرم : )
آشنای غریب
۲۷ فروردين ۰۱:۴۱
من همه خاطرات رو نابود کردم
ولی  از ذهنم هنوز پاک نشدن:((

پاسخ :

بسپارید به گذر زمان.
بهار ...
۲۷ فروردين ۰۳:۰۱
سلام خوبی محبوبه جان؟
بهت کامنت خصوصی داده بودم نمیدونم اومده یا نه

پاسخ :

سلااااااام باهارم ^_^
خوبی؟ رو به راهی؟ 
چرا چرا اومده بوده و جوابم دادم بت!
DeL Nevis
۲۷ فروردين ۱۰:۳۳
اصلا سختی کار مال شماست :)) کار تو معدن اداشو در میاره :))

اینطوری آدم به خیلی چیزا دیگه فکر نمی کنه .... 
:) 

پاسخ :

✌باریکلا خوب متوجه شدینا : )
بهار ...
۲۷ فروردين ۱۲:۳۶
الحمدلله بد نیستم
نه نیومده،برا همون فک کردم نرسیده بهت

پاسخ :

الهی بگردم : ) ولی من مقصر نیستما :دی
چارلی ‎‌‌‌
۲۷ فروردين ۱۳:۵۵
من از مهد کودک فقط یادمه وقتی سبد لگو ها رو میاوردن خالی میکردن جنگ میشد D: 
یه قطعه خیلی کمیابی از لگو ها بود کلا چندتا ازش بیشتر نبود همیشه سرش دعوا بود :/ یه دختری هم بود از من بزرگتر بود کلا هوامو داشت تو مهد کودک :-"
و من عاشق خانم معلم کلاس اولم بودم! خیلی خانم مهربونی بود :) مطمئن باشین بچه ها همیشه شما رو یادشون میمونه، شاید خاطرشون از شما کمرنگ بشه، ولی هیچوقت محو نمیشه :)

پاسخ :

😂😂 دقیقا
امیدوارم.. ممنونم از دلداریتون.
بلوط خانوم
۲۷ فروردين ۱۶:۲۲
 چه هدیه های قشنگی. 😍
منم از این جور هدیه ها گرفتم از بچه های مهد. خیلی عزیزند.💗

پاسخ :

جالب شد ^_^ شما هم مربی هستین؟
بلوط خانوم
۲۷ فروردين ۱۸:۰۹
بودم. یه مدتی. خیلی دوران خوبی بود.

پاسخ :

امروز پرستار سالهای پیش مهد اومده بود و یه یک ساعتی کنار هم بودیم و از وجودش و هم صحبتیش لذت بردم. خیلی خانم ماهی بود و بچه ها به شدت دوسش داشتن. جالبه که کلی قصه بلد بود و تعریف می کرد همیشه تو کلاسا برای بچه از داستانایی که بلد بوده تعریف می کرده. 
چرا ادامه ندادین و یا نمیدین؟
باران ...
۲۷ فروردين ۱۸:۱۱
تبریک میگم بهت بخاطر اینکه وبلاگت برتر شده :)
مبارکه 🌸🌹



یاد بچه های خودم افتادم امروز بشدت دلم براشون تنگ شده...
اتفاقا اسم یکیشون هم نازنین زهرا بود.
مبارکت باشه هدیه ها رو 🌹🌸


سلام 

پاسخ :

ممنونم واران جون 😘 ولی ملاک برتر شدن این چیزا نیست. 
: )
سلاملکم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان