`

رویای دست یافتنی


توی کلاس بودم و به مهدی کلمه می گفتم تا بنویسه.

(مدیرمون)صدام زد و بلند شدم و رفتم پشت میزشون.

می گفت محبوبه! توی رویاهات بود یه روز معلم بشی؟

گفتم شاید باورتون نشه ولی وقتی کوچولوتر بودم پسر عموی چهار پنج ساله مو مینشوندم رو به روم و باهاش معلم بازی می کردم. 

اونم هر وقت می اومد خونه مون میگفت "باب باب!" معلم بازی : ))

خلاصه با اینکه توی رویاهام بود معلم بشم اما فکرشم نمی کردم اینجوری و به این صورت یه نیمچه معلم بشم.

واقعیتش اینه که من با رویای معلمی بزرگ شدم.

شاید دلیلش همین بوده که رویای دست نیافتنی ای برای خودم نمی دیدم.

بعد گفتن برای منم سوال بود که تو علاقه داری یا نه بی هدف داری ادامه میدی.



+ خدایا! شکرت.

++ رویای این روزهای من، تویی. و تنها چیزی که باعث میشه بغضم بترکه و چشام بارونی بشه، فکر نبودنته.


۱۴ نظر
بابای نرگس
۱۶ مرداد ۱۶:۳۳
ان شالله به همه رویاهاتون برسید...

پاسخ :

ان شاءالله
همچنین جناب.
ار کیده
۱۶ مرداد ۱۶:۳۸
یعنی میشه منم یه روز معلم بشم؟ :)

پاسخ :

چرا که نه
ان شاءالله به آرزوی دوست داشتنیت برسی *_*
ما هم برات دعا می کنیم.
تسنیم ‌‌
۱۶ مرداد ۱۶:۴۲
الان این حرفا رو با مهدی‌ای که بهش کلمه می‌گفتی بنویسه زدی؟ o_O

پاسخ :

خخخخخ نه
مدیرمون صدام زد.
گویا پشت در کلاس بودن و صدامو شنیدن
تسنیم ‌‌
۱۶ مرداد ۱۶:۴۸
:)))
یه سوال دیگه، اون ستاره بعد از باب باب چیه؟ 🤔
نمی‌خواستی تو پانویس یه توضیحی راجع بهش بدی؟

پاسخ :

اخ آخ آخ دیدی پاکش کردم
یادم شد اونم بپاکم :|
مرسی دقت

چون جمله قبلشو اصلاح کرده بودم اون بخشو حذفیدم.

واران :)
۱۶ مرداد ۱۶:۵۰
کامنت تسنیم :))
من دو نفر تو بیان رو  خیلی دوست دارم بخاطر کامنت های دلنشین و بامزه شون اونم یکیش تسنیم است و دومی مریم (خورشید شب) اینا خیلی خوبن خیلی ! عشقن اصلا 🤗💚


+


ایشالا موفق و سلامت باشی و روز به روزهای پله های بیشتری از ترقی رو با موفقیت طی کنی خانم معلم دوست داشتنی خودم ❤😘

پاسخ :

گفتی مریم یاد دلژین خدا بیامرز افتادم تو پرانتزم بگم که خدا بیامرز تنها به اموات نمیگن:| هر جا هستن تنش سلامت و دلش خوش پرانتز بسته :d

ممنونم واران جان
همیشه بهم لطف داشتی
ممنون 😘 💗
شما هم موفق باشی : )
واران :)
۱۶ مرداد ۱۶:۵۹
بجان خودم معنی نمیکردی میزدم میکشمت والسلام نامه تمام :|:))
در این حد رو همه تون غیرتی ام :|:))
دست خودمم نیست‌:|



حالش خوبه هر چند خودم دو روزه ازش بی خبرم :))


خواهش و ممنونم 

پاسخ :

😂😂 جان من نمی دونستی?
پس خدا بهم رحم کرد 😰😂
عزیزمی واران

ان شاءالله خوش باشه

فدای شوما : )
مجهول الحال :)
۱۶ مرداد ۱۸:۴۹
پدرم  بدش نمیاد من معلم شم ولی حس میکنم اعصاب معلمی رو ندارم :دی
چون تو معلمی خیلی باید صبور و با حوصله بود.
خدایی معلم ها خیلی صبورن : )

پاسخ :

آره خیلی
دیشبم پسر عموم (همینی که می گفت باب باب) بهم گفت معلمی هیجان نداره.. 
بهارنارنج :)
۱۶ مرداد ۱۹:۲۴
:)امیدوارم به رویاهات برسی

پاسخ :

فدای سمیرای خودمون 😘
بی نام
۱۶ مرداد ۲۱:۴۸
منم رویام این بود که معلم شم، حتی وقتی میخواستم درس بخونم یه دونه از اون میزا داشتیم که درش باز میشد و اون طرفش تخته سیاه بود، روی اون مثل معلم برا خودم توضیح میدادم و گاهی حتی می گفتم فلانی گوش کن حواست کجاس؟!😂 قشنگ تو توهم زندگی میکردم... سه چهار سالی معلم بودم، زبان تدریس کردم، ریاضی دبیرستان هم تدریس کردم حتی، ولی بعدش جوری بهم بی احترامی شد که الان اصلا دلم نمیخواد دوباره برم سمتش! 
امیدوارم این اتفاق هیچوقت برا تو نیوفته که مجبور شی رویاهای بچگیتو واسه همیشه بذاری کنار...

پاسخ :

آخی چه با نمک : ) 
ان شاءالله
ممنونم زهرا جون ❤
دلژین
۱۷ مرداد ۰۷:۴۳
خدا بیامرز رو خوندم 
اومدم چماقم رو بردارم بیفتم دنبالت 
دیدم به زنده هام تعلق میگیره ، دیگه نشستم سر جام :))
واقعا معلمی استعداد میخواد 
من اصلا قدرت بیانم متاسفانه خوب نیست 
گاهی بعضی ها ازم میخوان مثلا بیا بهمون زبان یاد بده ، میگم نمیتونم باورشون نمیشه فکر میکنن میپیچونمشون :))) 
خولاصه که عاشقانتم ...
یادش ب خیر یه روز اومدی سر مهد کودک و یه چیز دیگه ازم پرسیدی 😍
چ زود میگذره...

پاسخ :

خدا بیامرزدتت دلژین
خدا از سر تقصیراتت بگذره دلژین
خدا بگم چیکارت نکنه دلژین که همه مونو آواره کردی 😒😑
خب می پیچونی دیگه 😂
خولاصه چی؟ :دی
آره واقعا 😆
و مرسی از تو که خوب راهنمایی م کردی 😘😘😘❤❤
DeL Nevis
۱۷ مرداد ۰۹:۲۲
معلمی استعداد و علاقه می خواد که ماها نداریم :) اگه هست که ادامش بدین ...
هرسال آموزش و پرورش کلی استخدام داره :) یهو دیدین شدین خانوم معلم :)

پاسخ :

سر و کله زدن با فسقلا به مراتب راحت تر از بچه های هفت هشت ساله ی تُخسه :|  : ))
ŇãşíМ ĶĥăŅŭМ
۱۷ مرداد ۰۹:۵۳

:/  بچه 4_5 ساله بلد نبوده حرف بزنه ینی؟


++    --_______--

پاسخ :

از همون بچگی می گفت باب باب
دیگه با همون بزرگ شده
الانم گاهی اوقات زن عموم وقتی می خواد ازم تعریف کنه میگه این همون باب باب خودمونه 😂😂

++ 😛
دلژین
۱۷ مرداد ۱۰:۵۴
آواره چرا ننه :)))
حالا تصمیم جدیدم اینه که بعیده کلا دوباره بنویسم :)))
ننوشتن بهم مزه کرد حسابی 😂

پاسخ :

دلم برای خاطراتت تنگ شده خو
کچلی نگیری دختر :///
ŇãşíМ ĶĥăŅŭМ
۱۷ مرداد ۲۱:۰۶
بعد از ارسال پی ام خاطرم اومد باهات قهرم صفحه رو بستم و امیدوار بودم پی امم ثبت نشده باشه ولی خب خیلی خوش شانس نیسم معمولا.

پاسخ :

خر شانسی اصن : ))))))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان