`

لبخند


روی صندلی نشسته بودم و به کلاس و طرحام فکر می کردم 

به اینکه این هفته نمی خواستم برم کلاس

به اینکه تا روز جمعه از روی تنبلی و بی حوصلگی چیزی نکشیدم اما از روز شنبه، گوشه دنجم نشستم و هر فرصتی پیدا می کردم تخته شاسی مو بر می داشتم و نیم خطی یا بقولی سیاهه ای می کشیدم

 که 

صدای اعلان تلگرام رشته افکارمو پاره کرد. خسته و بی حال و در حالی که معدم از شدت ضعف می سوخت پترن گوشیمو کشیدم و با صدای تیکی صفحه نمایشگر باز شد و روی آیکن تلگرام لمس کردم 

برای لحظه ای، گویی نقاش مهربان و خوش ذوق، لبخندی روی نقاشی دخترک کشیده باشه، لبخندی روی لبام نقش بست.

+خدایا! لطف و رحمتتو شکر. 


۶ نظر
بابای نرگس
۰۳ دی ۲۱:۱۴
نفهمیدم آخرش چی شد؟

پاسخ :

: )
جناب قدح
۰۳ دی ۲۱:۱۵
سلام:)
شکر...

پاسخ :

سلام
miss yellowin
۰۳ دی ۲۲:۲۳
کوثرت خوب شده؟ :)
الحمدلله

پاسخ :

وای تسنیم
دیروز صبح مامانش برام یه عکسی فرستاده بود که با حال نزارش نشسته بود و به دوربین لبخند زده بود
نمیدونی چه جونی گرفتم 
انقدر که کلاسو ول کردم و رفتم بیرون تا به بقیه هم نشون بدم

بحمدالله خوبه ولی این قضیه ربطی به دخترم نداره
لوسی می
۰۴ دی ۰۷:۵۸
چه دلنشین :)
خیر باشه ان‌شالله.

پاسخ :

😘
ان شاءالله
قاسم صفایی نژاد
۰۴ دی ۱۸:۲۵
اعلان تلگرام روشن باشه که زندگی ساقط میشه. خاموشش کنید. 

پاسخ :

بله : )
محسن رحمانی
۰۴ دی ۱۹:۲۸
چه خوب و خداروشکر.

پاسخ :

: )
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان