چهارشنبه ۱۹ دی ۹۷
خسته و کسلم، حتا یه دوش آب گرم هم سر حالم نکرد و نتونست حالمو جا بیاره
توی اتاقم موهامو از توی حوله در آوردم و حوله رو از جالباسی آویزون کردم. قسمت جلوی موهام کوتاهه، میریزه جلو صورتمو و تا حدودی جلوی دیدمو می گیره. حتا حوصله ندارم دستمو بیارم بالا و هدایتشون کنم به پشت گوشم، تا می خوام بیام بیرون و فضای بین در اتاقم و یخچالی که به درگاه اتاق کوچیکم نزدیکه، رد کنم، چشام سیاهی میره و با پهلو می خورم به دستگیره در فقط صدای کوبیدن در و آه من سکوت خونه رو میشکنه
+ کاش میشد مقیم حرمت باشم.