چهارشنبه ۲۲ خرداد ۹۸
دیر وقت بود رسیده بودیم بابلسر و نتونستیم ویلایی واسه استراحت پیدا کنیم و مجبوری ماشینو به یکی از پارکینگای ساحلی هدایت کردیم و همونجام اتراق نمودیم (این تا اینجا)
اصولا خییلی کم خواب بد میبینم و کمتر از اون پریدن از خواب با جیغ و داده و شاید یک بار در سال همچین اتفاقی بندرت بیفته و از شانس من دیشب حوالی ساعت دو، توی خیابون، دختری با جیغ و داد و فریاد از خواب بیدار میشه و فقط میلرزه و گریه می کنه :(
طفلی من :'(
طفلی تر از من مسافرایی بودن که در چند قدمی ما چادر زده بودن و در خواب ناز بودن :(
+ از بیرون صدای رعدو برق میاد...
++ کامنتا بزودی..