`

نمیدونم عنوانو چی بذارم..


دیر وقت بود رسیده بودیم بابلسر و نتونستیم ویلایی واسه استراحت پیدا کنیم و مجبوری ماشینو به یکی از پارکینگای ساحلی هدایت کردیم و همونجام اتراق نمودیم (این تا اینجا)


اصولا خییلی کم خواب بد میبینم و کمتر از اون پریدن از خواب با جیغ و داده و شاید یک بار در سال همچین اتفاقی بندرت بیفته و از شانس من دیشب حوالی ساعت دو، توی خیابون، دختری با جیغ و داد و فریاد از خواب بیدار میشه و فقط میلرزه و گریه می کنه :(


طفلی من :'(

طفلی تر از من مسافرایی بودن که در چند قدمی ما چادر زده بودن و در خواب ناز بودن :(


+ از بیرون صدای رعدو برق میاد...


++ کامنتا بزودی..

درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان