سلام : )
صبح سومین روز از اولین ماهِ سال یک هزار و سیصد نود و شش تون به خیر و خوشی همراه با کلی اتفاقای خوب ^_^
ان شاءالله که تا به اینجا بهتون خوش گذشته باشه =))
به نظرتون حق الناس چه معنی داره؟
اینکه پشت سر کسی غیبت نکنی، یا سرش کلاه نذاری؟ یا خدای نکرده پول کسی رو بالا نکشی و یه لیوان آبم روش؟
یا...
چقدر برای وقتِ دیگران احترام قائلین؟
اصلا به اینم میشه گفت حق الناس؟
گاهی اوقات وقت کشی میکنیم و با این کار فقط به خودمون آسیب میزنیم(برای مثال و برای فهم بیشتر مطلبم نمونه بارز وقت کشی که خودمونم ازش با خبریم و استاد اینجور مسائلیم «استفاده زیاد از فضای مجازی» هستش در صورتی که میتونیم با مدیریت زمان هم بخشی از وقتمونو در فضای وب گردی باشیم و هم بخشی ازاون رو به کارهای متفرقه بپردازیم.) ولی یه زمانایی این آسیب متوجه ما نیست و خواسته نا خواسته شاید به دیگران لطمه بزنیم و باعث رنجش طرف مقابلمون بشیم.
...
شبی که گذشت خونه یکی از خاله هام دعوت بودیم. تقریبا تو تمام مهمونیا (چه مهمونیای خانواده ی پدری باشه و چه مادری) جزء نفرات و خانواده های اولی هستیم که حاضری میزنیم. به نظر من مهمونی یعنی دورهمی، دید و بازدید و صله رحم، جویا شدن از حالِ دیگران و غیره و ذالک. کلا قسمت شیکم و بخور بخور، در اولویت بندی آخرامه.. حتی اون ته مها که تنها یه نقطه سیاه دیده میشه( نقطه کور حتی :دی ) به قول مامانم که همیشه در جواب من و داداشام که میگیم«خیلی زود داریم میریمااااا»، میگن:«داریم میریم یک ساعت کنار هم باشیم و همو ببینیم، نمی خوایم که فقط بریم شیکمامونو پر کنیم و برگردیم.»
تو اقوام مادریم یه خانواده ای داریم که همیشه هر جا دعوت باشن زودتر از ده شب نمیان! مجلس عزا یا عروسی هم براشون مهم نیست. با اینکه میدونیم و البته خودشونم گفتن که کار خاصی نداریم و نمی کنیم ولی نمی دونم چرا برای تایم دیگران ارزشی قائل نمیشن و زودتر نمیان؟ همیشه به شوخی بهشون میگیم که:«سفره رو آوردین بلاخره : )) » یعنی نمی دونن اینم یه جور حق الناسِ؟! با اینکه خانواده ی مذهبی ای هستن!
پدرم کم کم داره از خونواده ی مادریم جدا میشه. اینو از بی میلیش در حاضر نشدن تو مهمونیا به وضوح میشه دید و حس کرد.
+به خودم میگم تا یاداوری بشه برام که:
برای وقت خودم و دیگران احترام قائل بشم.