خیلی شلوغ کاری می کنه. شیطنت داره در حد تیم ملی ولی با این حال خیلی زرنگ و با اعتماد به نفسه. بطوری که وقتی شعر و سرود ها رو سر صف می خونیم، قشنگ لب میزنه و افعال پایانی اشعار رو درست میگه. من مربیش نیستم ولی روز چهار شنبه چون تعداد بچه های کلاسمون کم بود دو کلاس یکی کردیم تا آموزششون راحت تر باشه و دوباره کاری نشه.
مساحت کلاس ما به نسبت کلاس پیش 2 دیگه مون کوچکتره و فضای خالی بین دو نیمکت کمتر. بهمون گفتن اجازه ندیم بچه ها روی نیمکتا راه برن و بدو بدو بکنن. مواظب باشیم تو سر و کله هم نزنن و این وسط دعوا نکن. حال فکر کن این شازده پسر دقیقا همین کارا رو در آن واحد انجام بده و به حرفت گوش نکنه اینجاست که دیگه کلام محبت آمیز و قربونت برم می افتیا بیا پایین، خاله ندو و اینا جواب نمی ده و با دفترچه ای که دستم بود می کوبم تو سرش. (میدونم کارم اشتباه بود پس سرزنشم نکنید. بجاش دو سه تا بازی کلاسی بدون خطر پیشنهاد بدین ^_^)
نزدیکای ظهر بود که والدین بچه ها یکی یکی اومدن دنبالشون.
تو کلاس بودم که خانم ر اومد داخل و گفت: محبوبه تو ح ل رو زدی؟
من: نه چطور مگه؟ باباش اومده دنبالش بهش گفته محبوبه جون منو زده! (بابای کوچولومون فکر می کنه محبوبه جون یه دختری هم سن و سال پسرشه و با لبخند رو به خانم ر میگه خودم حسابشو میرسم) / -_- /
دیگه ادامه ش نمیدیم و تا اینکه وسایلمو بر می دارم و میرم تو دفتر میبینم خانم مدیرمون تلفنی با یه بنده خدایی حرف میزنه و با ایما و اشاره به من می فهمونه که از من شکایت می کنه.
گویا ح میره خونه و میگه محبوبه جون زده تو سرم و در ضمن مربی مونم نیست. پدرش گفته اگه مربی شون بود چیزی نمی گفتم ولی اینکه مربی یه کلاس دیگه پسرمو زده منو ناراحت می کنه. (حالا چه فرقی می کنه خدا داند :| )
خب گوشی تلفن دست من نبوده که بگم پسرش تو کلاس من بوده و اگه خدای نکرده زبونم لال روم به دیوار و اینا اتفاقی برای گل پسرش می افتاد اولین نفر من بازخواست میشم و یقه منو می گیرن که مگه تو اونجا نبودی؟ کارمو توجیه نمی کنم ولی توی اون لحظه این تنها کاری بود که می تونستم انجام بدم و جلوشو بگیرم تا دست از شیطنتش برداره و یکم آروم بشینه. می تونستم بفرستمش تو حیاط ولی بازم به خاطر خودش که نخواستم سرما بخوره این کارو نکردم ولی حالا...
راستش از واکنش پدرش می ترسم. فردا ظهر وقتی پدر ح منو ببینه و برخوردش هر چی که باشه من باید بگم حق با شماست در صورتی که نیست. به جای اینکه بگم به پسرت یاد بده از بزرگترش حرف شنوی داشته باشه ولو مربی ش نباشه، باید سر خم کنم و بگم تو رفتارم تجدید نظر می کنم (عالیجناب! )
و راستش تر اینکه، حرف زور هیچ جوره و هیچ رقمه تو کَتَم نمیره که نمیره ولی به خاطر مدیرمون و حرفاش باید اینبارو کوتاه بیام.
فردا به لحاظ روحی روز سختی رو در پیش دارم.
+ بعدا نوشت:
ساعت 16:50 دقیقه عصر روز شنبه ست و خداروشکر مجبور نشدم بر خلاف میلم رفتار کنم و سر کج کنم برای عذرخواهی ای که اصلا مستحقش نبودم.