`

بِبُر تا نبُریدن!


دنیا رو رها کن قبل از اینکه دنیا تو رو رها کنه!

سریال "خاک و نمک"


+سخته نه؟! دلبسته ی دنیا بودن و دل کندن ازش! نه؟


۲۱ نظر

گیج و ویج


دیشب رو مبل قهوه ایِ یه نفره گوشه هالمون نشسته بودم و کتابمو می خوندم. دو کتاب «نگین آفرینش» که نمیدونم کدوم یک از روزای هفته جاری آزمون مقدماتی داریم! از مسئولش پرسیدم کدوم روز؟ میگه باید برم بنیاد مهدویت تا استادا روز آزمون رو انتخاب کنن -_-

انقدر که استرسِ آزمونو دارم وقتی به بخش نواب اربعه امام مهدی (عج) میرسم بر اساس آموزه هایی که از قبل دارم و به ذهنم مونده شروع کردم به نام بردن: 

نایب اول ← عثمان بن سعید

نایب دوم← سعید بن عثمان

نایب سوم← حسین بن روح

و نایب چهارم← علی بن محمد

+خب حالا متوجه شدین کجا رو اشتباه گفتم؟

درسته! نایب دوم رو اشتباه گفتم، چرا که اسم این شخص که نایب دوم امام زمان باشه و پسر نایب اول به این صورته که ← محمد بن عثمان بن سعید!!

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجملحد


+چرا من انقدددددر بوی نارنگی رو دوست دارم ^_^

اصن دیوونه کننده ست *_*یث

۶ نظر

میگن راسته ولی من میگم خرافه ست!


خاله خانم از روز چهارشنبه به مدت هفت روز به نیت باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر (امام کاظم) (ع) مجلس روضه گرفتن. از اونجایی که دختر خاله هام به ترتیب ۱۲ ، ۹ و ۴ سالشونه، نمی تونن چایی بریزن و ببرن، خاله کوچیکه چایی میریزه و منم بین خلق الله می گردونم. 

امروز ایشون دیرتر رسیدن و من و فاطمه(دختر خاله) مدیریت آشپزخونه رو بعهده داشتیم (:دی) دور اولی که چایی ریختم و بردم اتفاق خاصی نیفتاد ولی وقتی از سالن پذیرایی برگشتم تا دو سه تا چایی دیگه بریزم و ببرم، استکانی که تو دستم و زیر شیر سماور بود، شروع به ترق تروق کردن کرد و ترک برداشت! تو این لحظه صاب مجلس که خاله خانم باشن سر رسیدن و بهشون گفتم که لیوانتون شکست و ایشونم در کمال ناباوری فرمودن "قضا بلا بوده خاله. مهم نیست. خداروشکر به جونت نزده"!! آقا منو میگی شروع کردم دو سه بار آیه ی "لاحول و لا قوة الا بالله" رو خوندن دور خودم فوت کردن که از چشم بد دور بمونم 😰 

+نیگا چه بد ترک ورداشته! 👇😶

ولی من میگم چون لیوانا نزدیکه تراس بودن، سرد شدن، تا آب جوشو ریختم ترک برداشته یعنی همون "گرم و سرد" شدن.

البته یه بارم همین اتفاق تو خونه خودمون افتاد و دقیقا لیوانی که می خواستم توش آب جوش بریزم، از دسته ترک برداشت! با این تفاوت که دیگه قبلش سرد نبود.


دیروز بعد از روضه تو آشپزخونه خاله مشغول گشت زنی بودم که فلفلای به نخ کشیده نظرمو جلب کرد ولی وقت نداشتم ازشون عکس بگیرم اما امروز تلافی کردم و به گردنم انداختم‌ ^_^ تا به خاله کوچیکه نشون دادم، اونم یک رشته ی دیگه رو برداشت و گذاشت رو سرشو از فاطمه خواست ازمون عکس بگیره : )))  تو پرانتزم بگم که خودم خلم دوروبریام خل تر :دی مثل سرخپوستا! شده بودیم فقط هر کدوممون یه گرز کم داشتیم وگرنه جنسمون جور بود :دی


+منو خاله کوچیکه و فلفلای به نخ کشیده ی خاله خانم

                   


+به چشم زخم اعتقاد دارم ولی به این یه موردی که تو خونه خاله اتفاق افتاد، نه. آخه واقعا لیوانا سرد و خنک بودن. 

۲۹ نظر

اندر مصائب من -_- (ورود رجال اکیدا ممنوع) بعله : )))

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

ملودیِ قدیمی با این متن جدید چه می کنه!


ملودی ای که چند سال پیش یه جای دیگه شنیده بودمش، امشب با یک متن حماسی و عاشورایی دوباره شنیدمش و چقدر برام مضحک و مسخره بود. 

خواننده ش متن جدیدو می خوند و من با همون ریتم و آهنگ، متن قبلی رو مرور می کردم و حتی یه بخش هایی ش رو زمزمه می کردم. 



+ حلبیِ یه متری، دوباره تو خونه ما جون گرفته و شعله ش روشن شد و این یعنی ذوب شدن من. -_- 

۱۳ نظر

سریال شبانه، صبحانه و عصرانه -_-


تکرار، تکرار و تکرار! -_-

بابا این چه وضشه خو؟ من میگم هر فیلمی حداقل ارزش یک بار دیدنو دارن ولی دیگه نه برای بار هزاااااارُم با شوووور و شوق دراز بکشی و لنگ رو لنگ بندازی و ببینی!! 

تازه بقیه رو هم هی مجاب کنی که بیا و ببین یا بعد از اتمامش برای یه نفر دیگه که اصصصصلا حوصله خودشو هم نداره تعریف کنی! -_-

+اصلا به من چه برو ببین :/ :| والا : )))))

متوجه شدین کدوم فیلمو میگم؟ :||

۳۸ نظر

تاسوعا و عاشورای اباعبدالله


+چه اتفاقی افتاده که نمی تونم سر بریدن این زبون بسته! رو ببینم، اونم فقط تو ماه عزا! چرا وقتی عمو بهش آب میده، دلم می گیره؟ این وسط چه اتفاقی افتاده؟ نیاز به توضیح نیست نه؟


عاشورای حسینی

خیابان منتهی به حرم

زیر گذر حرم مطهر


امان از دل زینب (س)

صل الله علیک یا اباعبدالله (ع)

آجرک الله فی مصیبتک یا صاحب الزمان (عج)


+چه حرفها که درونم نگفته می ماند

خوشا به حال شماها که شاعری بلدید

اومدم از اتفاقات این روزام بگم دیدم اصلا دل و دماغ پست گذاشتن ندارم.

اینم از دیروز رو حالت انتشار در آینده بود واسه همین تکمیلش کردم.

التماس دعا.


+دیگه نمی کشم. خسته شدم. 

۱۰ نظر

دلم گرفته ای دوست... هوای گریه "دارم"!


دیروز مسئول کلاسمون زنگ زدن که خانم فلانی ساعت هفت و نیم اینجا باشین تا ساعت هشت اتوبوسا میان و راه میفتیم.... گفتم باشه.

امروز صبح ساعت هفت بیدار شدم و تا هفت و بیست از خونه زدم بیرون و بیست دقیقه بعدش مسجد بودم. تقریبا جزء اولین نفرات بودم و تا هشت و بیست دقیقه مثل لشکر شکست خورده تعدادمون زیاد میشد. ( ۹ راه افتادیم -_-)

کتابی که آرزو زحمت کشیده بود و برام آورده بود و برداشته بودم تا توی مسیر بخونم. صفحات اولو می خوندم و رد میشدم ولی یک آن متوجه نگاه بغل دستیم روی کتاب شدم و زیر چشمی حرکت لبهاشو متوجه شدم. انقدر خوانش کتاب رو کش دادم تا اینکه لبهای طرف آروم شد و از حرکت ایستاد و متوجه شدم تا آخر صفحه رو خونده و این یعنی بریم صفحه ی بعد :دی کم کم سر صحبتو باز کردم و تا آخر مسیر به همین صورت کتابو با هم خوندیم و ورق زدیم و بحث کردیم.


+چکیده ای از کتابِ «گنبد مستجاب» به قلم « سید علی اصغر علوی»

بخش « استجابت دعا تحت قبه امام حسین (ع) »... معنای استجابت (۵۴)

گروهی از امام صادق (ع) پرسیدند و گفتند: خداوند می فرماید: «ادعونی استجب لکم» پس چرا خداوند را می خوانیم ولی مستجاب نمی شود؟ امام فرمود: «إنّکم تدعون من لا یعرفونه»؛ کسی را می خوانید که نمی شناسید و به او معرفت پیدا نکرده اید. تا زمانی که چنین است، انتظار اجابت نداشته باشید.

امیر المومنین فرمود: «نسبت به کسی که او را می خوانید و برای او عبادت می کنید، معرفت پیدا کنید. شناختی صحیح درون خویش ایجاد نمایید تا دعاهایتان اثر داشته باشد.»


اولش قرار بود تو قطعه ی شهدای مدافع حرم جمع بشیم و کلاسمون برگزار بشه ولی به دلیل ناهماهنگی خیام عزاداری، تو حسینیه یش برگزار شد.

قبل از جای گیری و نشستن چندتا عکس گرفتم برای اینجا تا ضمیمه ی پستم کنم.

پذیرایی شون یه ساندویچ نون و پنیر و سبزی بود با یک لیوان شیر گرمِ شیرین. بین خودمون بمونه لیوانامو آوردم خونه. بعله دو تا لیوان چون دوبار پذیرایی کردن و منم هر دوبار یه لیوان شیر برداشتم ^_^

بعد از نماز ظهر و عصر به زیارت شهدا رفتم و از شهدا شفاعتشون و همچنین ازشون خواستم واسطه ی معنوی باشن بین ما و خدا تا دعاهامون اگه به صلاحمون هست به مرحله ی استجابت برسه.


خلاصه که دوازده جلسه ی مقدماتی مهدویت به یک چشم به هم زدنی تموم شد و دارم خودمو برای آزمونش آماده می کنم باشد که حضرتِ جان، نظر لطفی بهم داشته باشن و موفق بشم.


+شرمنده م اگه کمتر بهتون سر میزنم.

دعاتون می کنم، به یادم هستین؟ :(

۸ نظر

جلسه آخر


مهدویت
بهشت رضا (ع)
قطعه شهدای مدافعان حرم


بعدا نوشت:
تو این چند روز مداحیای رضا نریمانی بهم آرامش میده.
تا حالا چندبار یکیشونو گذاشتم ولی بازم خالی از لطف نیست.



التماس دعا.

۵ نظر

عجیبه نه؟


جل الجالب o_0

کامنتای خصوصی رو هم میشه جواب داد و جوابش برای فرستنده ی کامنت هم ارسال میشه!

خدایا توبح!!!! دیگه چه تغییراتی می خوان اعمال کنند خدا داند! :|

۲۴ نظر
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان