`

روز اول بعد از تعطیلات


از جمع شصت هفتاد نفری بچه ها فقط ده دوازده نفرشون اومده بودن.

درس جدیدی ندادیم و فقط با همون تعدادی که اومده بودن حروفاشونو مرور کردیم و کمی بازی و تمام.

کتاب حروف دستم بود و هی با هم شعبده بازی می کردیم که این حرف چیه و مثلا م(میم) مثلِ میز و از اینجور بازی با حروف

تا اینکه رسیدیم به حرف (اُ) و گفتم بچه ها اُ مثلِ؟ که نازنین زودتر از همه بلند شد و تو چشام زل زد و گفت الاغ (-_-) انقدرم جدی گفت یه لحظه گرخیدم که این الان با من بود یا چی؟ یه نگاه به نازنین یه نگاه به حرف اُ و یه نگاه به خودم 😂 دیدم نه، تصویر الاغِ مهربون تو کتاب بوده و در کنار غاز و قورباغه که نازنین زهرا اول الاغه رو دیده بود 😄


+ شکوفه سیب چقددددددر قشنگه ^_^ یه ده تایی عکس گرفتم همه هم اینشکلی که منو و شکوفه ها یهویی/ منو و سر فنچولایی که یهو پریدن و پشت سرم دیده میشن یهویی :|/ منو تاب بازی بچه ها و شکوفه های سیب یهویی (نموخوام نشون بدم 😁)← نت ندارم.

خلاصه اینجوریا : ))

۲۴ نظر

واسه شما هم پیش اومده؟


تمام شارژمو ایرانسل بیشور خورده الان سیمم هیییچی شارژ نداره.

این بار دومه که گوشیمو شارژ می کنم وفرداش میبینم صفر شده :|


۲۵ نظر

سیزده بدر


حرم.

زیارتی که از ب بسم الله تا پایانش رو تقدیم کردم به شهید ابراهیم هادی و تمام شهدای از صدر اسلام تا به اکنون.


اون تصویر پایینش هم کتابهایی هستن که برای مطالعه آزاد در هر قفسه و در کنار کتب ادعیه قرار دادن. (البته قفسه ی جدا هم داشتن)

این طرح رو برای اولین بار اما به صورت یک کتابخانه بزرگ تو حرم حضرت معصومه دیده بودم. (مطالعه آزاد در کنار زیارت)


+ اگه قابل بدونید نائب الزیارتون بودم.

۱۳ نظر

کی بود کی بود؟؟


کی بود گفت ماجرای نیمروز ساعت دوازده از شبکه یک پخش میشه هان؟ :/

خودش بیاد اعتراف کنه :////

یه ربه میخ تی وی شدم :///


۱۸ نظر

اصن یه وضی..


نمیدونم چه اصراریه که هر بار اومدم از کوبیده آبگوشت بخورم همه بلا استثنا میگن این اداها فقط خونه بابات خریدار داره.. دو روزه دیگه شوهرت مجبورت می کنه هر گوشتی رو بخوری (-_-)


+ راستش کرم از خودمه چرا که هر بار کاسه ی آبگوشت رو دادم به مامانم که واسه م کوبیده بریزه قبلش می پرسم گوشتِ چیه؟ و هر بار بگن گاو یا گوساله (البته گوشتِ گاو یا گوساله منظورشونه 😄) با خیال راحت نمک و فلفل میزنم روش. وگرنه اگه گوشت گوسفند باشه یه دور کامل با قاشقم محتویات کاسه رو بالا و پایین میکنم مبادا چربی داشته باشه.


۲۰ نظر

دورهمی جونور طوری


همین دیگه :دی


۱۰ نظر

اندر مصائب کار کردن آقایون تو خونه


خان داداشم از وقتی پاشو عمل کرده بود زیر نظر پزشکش ورزشای مخصوص پا رو انجام میداد که پای راستش تنبل نشه. کم کم درد پاهاش کمتر شد و پای سوم که عصا باشه رو گذاشت کنار و باشگاه رفت. (قبلش تو خونه با دمبل روی پاهاش کار می کرد) خلاصه که هم کار می کرد و هم شبا می رفت باشگاه. 

اوایل شام رو همه با هم می خوردیم ولی کم کم تایم کاری و باشگاه برادرم قاتی پاتی شد و این شد که ما شاممونو می خوردیم و ایشون بعد از جمع شدن سفره و شستن ظرفا می رسید خونه. 

یه مدت شستن ظرفا رو به تعویق مینداختم تا همه رو یه جا بشورم و دوباره کاری نشه :| ولی چون تایم خوابم بهم می ریخت و تا دیر وقت بیدار بودم مجبور شدم بلافاصله بعد از خوردن شام ظرفا رو بشورم و کاسه بشقاب خان داداش بمونه واسه صبح و ظرفای صبحونه. (البته که مادر خانمی ظرفای نشسته ی اوشون رو سحرگاهان و بعد از نماز میشسته تا غرولندهای منو نشنوه 😁) 

دو شب پیش دوباره همین جریان اتفاق افتاد و من ظرفامو شسته بودم و خان داداشم تازه رسیده بود خونه و بعد از نیم ساعت شروع کرد به خوردن اما

خیلی ناباورانه دیدم داره ظرفاشو میشوره 😶 آفتاب از کدوم طرف دراومده مهربون شدی؟؟ 

همونطور که پای سینک بود برگشت و گفت فقط سالی یکبار (چشمک)


+ کار نمی کنین نمی کنین وقتیم که تو خونه کاری انجام میدین انقدددر ضایع اون کارو انجام میدین که مادرم صبح روز بعد برگشته بهش گفته ظرفای دیشبتو شستی؟ آخه بر عکس گذاشتی تو جا ظرفی :| 😁

خلاصه اینجوریا..


++ خانما جورابایی رو که خریدینو گذاشتین دم دست؟ ^_-

۱۲ نظر

درهمه : ))


۱- چرا این تعطیلات لعنتی تموم نمیشه؟

دلم برای شیطنت بچه ها تنگ شده.

انقدر که به بچه ها نگفتم خاله، شب مهمونیِ خونمون، هی به دختر خاله م که ده سالشه می گفتم فهیمه خاله نکن :| فهیمه خاله جورابم پای دره بدش من. فهیمه خاله... فهیمه خاله... اصن یه وضی... آخر سرم اعتراض کرد و گفت تو دختر خاله می نه خاله 😁


۲- وقتی از نظر روحی در بدترین حالت ممکن باشم رونویسی گلستانو انجام نمیدم. هم حسش نیست و هم از این کارم مثل شبای قبل لذت نمی برم، برای همین به شب بعد موکول می کنم. 


۳- بالاخره بعد پنج شش ماه یه عروسی دعوت شدیم -_- اونم کِی؟ جمعه واسه ناهار :| 

۲۲ نظر

اسپرسو


درسته که تلخ بود و برای من مثل زهر مار بود ولی تونست کمی سرحالم بیاره و جلو مهمونامون آبرو ریزی نکنم و بی حال نباشم ولی دیگه نه تا این حد!

ملت همه خوابن اونوقت منه فلک زده عینهو جغد چشام بازه بازه -_- 

۱۹ نظر

یک جرعه از کتاب...


"گاهی اوقات منطقِ ساده بچه ها خیلی درست تر از منطقِ پیچیده ی ماست..." 

رهش / رضا امیرخانی
۱۲ نظر
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان