`

صرفا جهت آب انداختن دل ملت :دی



یه هفته س هوس کرده بودم ولی بهر دلیلی نمیشد اما امشب فرق می کرد. یه نفر بود تا کنارم بشینه و بگه دلم هوس شیر قهوه هاتو کرده ^_^ من و زنمو شیر قهوه خوردیم، آقایون منزل به اتفاق دو تا از عموهام قهوه تُرک دست ساز داداش کوچیکه. (مثل زهرمار تلخه 😩 موندم چطوری با شکلات تلخ هم می خورن؟! :/ )

۰ نظر

سارا عرفانی


چقدر من این نویسنده رو دوست دارم و دوست دارم یک جا تماااام کتابهاشونو داشته باشم ^_^


نویسنده ی بهترین و زیباترین کتاب عاشقانه ای که تا به اکنون خوندم "پنجشنبه فیرزه ای"



۰ نظر

محبت


۱- نزدیکای یک بود که رسیدم خونه. امروز به نسبت روزای دیگه یکم سردتر بود. همیشه قبل از اینکه حرکت کنم زنگ میزنم به مامانم تا برام چایی بریزه و تا میرسم خونه سرد بشه و خورده نخورده برم خونه بی بی چرا که اونا هر روز منتظرم هستن.


۲- دلم برای امیرحسین می سوزه. تکلمش یه مقدار که چه عرض کنم خیلی مشکل داره و تازه یه ساله که میبرنش گفتاردرمانی و به قول مامانش پیشرفت خوبی داشته. سر همین مسئله بچه ها خیلی اذیتش می کنن. خیلی سعی می کنم حرفاشو بفهمم ولی به سختی متوجه میشم.


۳- زنگ میزنم خونه شون و میگم مامانت خونه س چون مامانم می خواد بیاد پیشش یه سر ببینتش.

میگه آره ولی مگه تو نمیای؟ میگم نه هوا سرده.

فوحشم میده و میگه اومدیا -_- 

اینم از محبت خرکی دختر عموم 😁

۰ نظر

لعنة الله علیه


ساعت 1:47 دقیقه بامداد روز یکشنبه ست. تازه از خواب! یا بهتره بگم این کابوس لعنتی باعث بیداری من شد وگرنه تا خود صبح لالا کرده بودم.

سنم به جنگ نمی خوره. از وقتی خودمو شناختم تمام درک و فهمم ازجنگ شد یه سنگ قبر؛ سنگ قبر یه شهید. و بعدها علاقه م به شهید کاوه و دفاع مقدس منو به سمت خوندن زندگی نامه شهدا سوق داد. همین.


شاید حضورم بین بچه ها باعث شده خوابهامم کودکانه باشه و به این سمت بره. نمیدونم اون فرمانده ی کریه منظرِ لعنتیِ عراقی چی از جونم می خواد که هر دو باری که این کابوسو دیدم بهمراه یه کودک عراقی، تفنگ به دست جلوی چشمان به ظاهر بسته م نمایان میشه!

توی یه اتاقی رزمنده هایی رو میبینم که تو اون خونه و اتاق محاصره شدن. مهماتشون تموم شده. (چشامو میبندم. فشاری که به چشمام میدم گویای اینه که دارم تمام سعیمو می کنم به یاد بیارم اونچه رو که دیدم.) دوباره از سر گرفته میشه و صدای تیراندازی به گوش میرسه.   ...  (یادم نمیاد) داره میاد بالا، میدونه دیگه تیری براشون نمونده. قفل درو با یه تیر باز می کنه. اتاق به حالت نیمه تاریکه، فقط دو نفر زنده موندن. با خشونت میارشون پایین. توی یه اتاق دیگه. منم خواسته یا ناخواسته همراهیشون می کنم. 

....

چهره ی رزمنده ها رو ندیدم. 

در باز میشه. با دو تا کودک عراقی اومد داخل. بچه ها لوله ی تفنگ ها رو به سمت رزمنده ها می گیرن و بعد...

صدای جیغ یه زن.

گنگ و وحشتناک.


+ تو این سه چهار ساعتی که چشامو بستم، دو بارِ متوالی همینو دیدم.

۰ نظر

آشوبم آرامشم تویی...


بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست

آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی و بین من وتو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مسئله دوری و عشق

وسکوت تو جواب همه مسئله هاست


فاضل نظری



+ دلم نفس کشیدن تو گوهرشاد رو می خواد. 

۰ نظر

سرماخوردگی خر عسد ۲


دیگه داروهامو نمی خورم -_- 
وقتی بناست هر روز تو بغل یکی از بچه ها باشم و بی هوا یه سرفه سیلی وار بخوره تو صورتم :| انقدر هم که دوسشون دارم نمی تونم دعواشون کنم و بگم نیاین : )

+ خیلی خوشحال میشم وقتی یه نفر اسم اسپریمو بپرسه ^_^ 
تو مسیر خونه بودم که یادم اومد اسپری بدنم رو به اتمامه. یه فروشگاه لوازم آرایشی پیدا کردم و پریدم تو مغازه شو دو تا خریدم. یکی برای خودم یکی هم آبجی خانم. 
اسمشم AKAT هست، اونم از نوع زردش. (رنگ بدنه ش زرده) هم ارزونه و هم بو و عطر خوبی داره ضمنا ماندگاریشم عالیه.
۰ نظر

بخوانید: " سرماخوردگی خر عسد! "


و لعنت به گلو درد :/ 


۰ نظر

مرد باید بلد باشه ناخنای زنشو لاک بزنه : )


همیشه گند میزنم. 

هر بار کثیف میشه و هی باید با پَد تمیزش کنم.

دست راستمو میگم. سخت ترین کار ممکن همینه :دی لاک زدن دست راست به کمک دست چپ :|


+ چون راست دستم، لاک ناخنای دست چپم خیلی تر و تمیز از آب در میاد ولی امان از دست راست :/ 



^_^

۰ نظر

دیالوگ نگاری


مینا(لیلا حاتمی): کاش بهش می گفتم دنیا در بود و نبودش چقدر فرق می کنه...

فقط تو رو می خوام...

برای تو دلم تنگه تنگه...

اما باید بازم صبر کنم!


+فیلم سینمایی "رگ خواب" به کارگردانی حمید نعمت اله

۰ نظر

یهویی... این گوشه ی دنج که منم : )


به بهانه پست جدید خانم دکترمون



من، اینجا👆، برنامه ی هفتگی بچه ها رو که روی برگه A4 تایپ شده، به دفترچه هاشون می چسبونم.


+گوشه ی دنج هالمون که خیلی دوسش دارم. اگه تو اتاق نباشم، می تونید منو اینجا پیدا کنید : )


بعدا نوشت: ممنونم از لبیک ایشون در به اشتراک گذاشتن گوشه ی دنج شون : )


۱۹ نظر
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان