`

عشق دو برادر


همسرم علی، امروز چهل و هشت ساله است و حسن، حسین و زینب هر کدام با یک سال فاصله به ترتیب: بیست و سه، بیست و دو و بیست و یک ساله اند.

خوشا به حال فاطمه و فرزندانش. مردم، سال میلاد و چه بسا روز تولد آنان را به خاطر می سپارند ولی طفل من، افسوس. چه کسی جز من، روز و سال ولادت او را به خاطر خواهد سپرد؟ از آن روز که پا به این خانه گذاشتم، خود را نه بانو، که خدمتگزار و کنیز این خانواده شمردم و اینک این طفل که باید به آن بیاموزم که اگر چه همچون حسن و حسین، فرزند علی است ولی فرزند فاطمه دختر پیامبر نیست. آه، اینان سرور جوانان بهشت و نور چشمان پیامبرند.

چه جای حسرت و رشک بر پاره ی تن رسول خدا. سزاوار من آن است که بر خوله، همسر علی و مادر محمد حنفیه رشک برم چرا که می گویند پیامبر قبل از وفات، به سرورم علی، ولادت فرزندی با نام و کنیه خود را مژده داده است: ابوالقاسم محمد فرزند علی و خوله ی حنفیه.

-هرگز روز تولد برادر زیبا و رشیدمان را از خاطر نخواهیم برد. می دانید چرا؟

نگاه پرسشگر اهل خانه به سمت زینب چرخید و من که بیش از هر کس تشنه ی پاسخ این سوال بودم، ملتمس و بی تاب و مشتاق، به زینب چشم دوختم و گوش سپردم.

- چون امروز چهارم شعبان، یک روز پس از روز میلاد برادرم حسین است. از ولادت برادرم حسن هم فقط همین قدر می دانیم که وسط میهمانی به دنیا آمده است.

وقتی با چشم و دهانی از تعجب باز ، دیدم که حاضران با جدیت تمام، گفته ی زینب را با تکان دادن سر تایید می کنند، با ناباوری پرسیدم: واقعا؟

- آری واقعا. وسط میهمانی خدا! پانزدهم ماه رمضان!

و همگی لحظاتی شادمانه خندیدیم.


+بخشی از کتاب «ماه به روایت آه»

به قلم ابوالفضل زرویی نصر آباد


+ و چه ماهی ست ماه شعبان. ماهِ جشن و سرور. مگه آدم دلش میاد تو این ماه ابرو در هم بکشه و اخم کنه. اصلا مگه میشه تو ماه میلاد اولاد پیامبر ناراحت بود؟ 

شاد باشید و شادی کنید... لبخند بزنید و لبخند رو به چهره ی عزیزانتون بیارین و هدیه بدین...

اعیاد پیش رو مبارک : )

درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان