`

لبخند دونیم تحلیل رفته! لطفا با لبخند وارد شوید : )


میگه چرا نمی نویسی؟   میگم حسش نیست.   میگه خب چرا حضورت کم رنگ شده؟ چرا نیستی؟   میگم هستم ولی حرفی ندارم.   میگه چی شده، از کسی دلخوری؟   میگم چیزی نشده، نه بابا دلخوره چی؟ از کی؟ اصن منو دلخوری!!   


۱-تو این یه هفته ای که گذشت منو مامان خانمی سه شبِ متوالی تا ساعت ده شب بیرون بودیم و دیگه این آخریا صدای بابام و داداشام در اومده بود که چه خبره وقتی ما خونه ایم شماها نیستین، خونه سوتو و کوره و از این حرفااا... یه شبی که یه کوچولو دیرتر اومدیم خونه، قبلش به پدرم زنگ زدیم که ما تو راهیم ولی ترافیکه و دیرتر می رسیم. وقتی اومدیم داداش کوچیکه یه مقدار تریپ عصبانی بودن به خودش گرفت و داشت غر غر می کرد که وسط غرغراش به مامان اشاره کردم که هیچی نگو و برو .. خودمم یه ابرو بالا دادم که یعنی خب.. خجالت نکش.. ادامش. از آخرم گفت دوست داره وقتی میاد خونه مامان خونه باشه. ولی خب من میدونم منظورش چیه و منظورش اون یه لیوان چایی یی هست که ایشون جلوش میذارن.

شوهرِ خاله سومی ام یه اخلاقی داره که من این اخلاقشو خیلی دوست دارم و اون اینه که اگه خالم یه شب دیر بره خونه و اون تایمی که باید خونه باشه، نباشه، ایشون خونه نمیرن. و یه بارم از زبون خالم شنیدم که به نقل از ایشون می گفتن که خونه بی زن بی روحه : )


۲-تا حالا شده از دست یه کربلایی دو تا سوغاتی بگیرین؟ ^_^ اونم دو تا چادر ^_^ 

+ببینید و راضی باشید : )

۳-پنج شنبه با خانمای پارک محله مون رفتیم «هفت حوض». جای باحالیه. اولین بار بود که می رفتم. خوب بود ولی اگه بد قولی نمی کردن و رو اعصابامون رژه ی تند نمی رفتن بهترم میشد. یه ویس هم ضبط کردم ولی بازم حسش نیست آپلود کنم. 


۴-امروز حالم خیلی خیلی بد بود. سر گیجه، دل درد، بدن درد، پا درد، حالت تهوع(عَــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی :/ ) جوری بود که منی که هیچ وقت قرص نمی خورم مگر در بعضی موارد یا اینکه رو به موت شم، دو تا ژلوفنو* با هم خوردم و خزیدم زیر پتو و چشامو رو هم گذاشتمو متوجه نشدم کی خوابیدم ولی وقتی بیدار شدم هیچ اثری از اون حال بد چند ساعت پیش نبود.

*پدرم از اینکه سرخود قرص بخورم به شدت مخالف هستن و معتقدن شاید بعدها باعث نازایی بشه. ولی خب منم با دکتر رفتن به شدت مخالفم و مگر در صورتی که امید به خوب شدنم نداشته باشم. 


۵-خداروشکر خطر یه اتفاق وحشتناک، به مانند چیزی که شهریور سال گذشته رخ داده بود و دیده بودیم از بیخ گوشمون گذشت. (الحمد الله رب العالمین) شاید یه روزی جریانشو تعریف کنم.


+لبخند که میزنید؟ هوم؟ با اینکه دنیا گاهی خوب تا نمی کنه و سرِ ناسازگاری داره ولی... دنیــــــــــــــــــا... ارزش... غصه خوردن... ن د ا ر ه : ) 

۸ نظر
گیره 📎📎
۱۶ ارديبهشت ۰۶:۰۰
1مردها همینن یکی باشه با یک چای با یک لبخند خستگی کار روز از تنشون در میاد. 
2نع:/ ای تنبل خخ
3کجا هست؟:/ همراه خیلی مهمه.باید به آدم خوش بگذره.مجدد ای تنبل خخ
4شانست گرف مجردی خخخ
*چی چیزا:|||
5باعشه:)خدا رو شکر:)
*حسش نیس:)))

پاسخ :

۱- چه مردای خونوکی :/ فک کن سه تایی شون همینجورینااااا :/ 
۲-بعله 😛 به قول کربلایی قسمت و روزی تو بوده 😍
۳-کوهای خلج. تو مگه مشهدی نیستی؟  اون که آره ولی فک کن گفتن ساعت شش و نیم تو پارک باشین اون وقت به خاطر تنبلیِ یه عده، از اون طرفم بدقولی اتوبوسا ساعت هشت و ربع راه افتادیم :/
۴-چه ربطی داره؟ :/ (وای به حالت اگه بی تلبیتی باشه هاااا! میام وبتو به توپ میبندم (نوه محمد علی قاجار ^_^)
*پدر است دیگر... خودمم از هر چی قرصِ بدم میاد، اینارم از رو مجبوری خوردم.
۵-   ( :
۶- پَ او نیش باز چی میگه؟ 😕
آرزو ﴿ッ﴾
۱۶ ارديبهشت ۰۸:۰۴
1. آخی! بابای مظلوم من صداش در نمیاد!:دی :))
2. مبارک باشه :)
4.من توی کیفم یه جیب داشتم موسوم به داروخونه! کلا خودم خودم رو خوب می‌کنم، مگر اینکه کاری از دستم بر نیاد.
5. خدا رو شکر :)
6.آری :))

پاسخ :

۱-خدا حفظ شون کنه... سایشون مستدام باشه رو سرت : )
۲-سلامت باشی عزیزم : )
۴-درود بر تو :دی حالا اینطورم خوب نیستا! از من گفتن بود : ))
۵- : )
۶ نداریم که! :d همیشه لبخند بزنی جانم :*
🍁 غزاله زند
۱۶ ارديبهشت ۱۲:۲۶
مردا مثله بچه‌ان! دائما رسیدگی میخوان :)
وایی چه خوب،من تا حالا چادر هدیه نگرفتم :) 
منم قرص نمیخورم مگر اینکه درد منو از پا در بیاره :)) کلا با قرص میونه‌ای ندارم...
آره بابا!کاری که همیشه میکنم لبخند زدنه،الکی،واقعی ،اصلا هر جور! فقط لبخنده بااااید باشه ;)  تو هم بخند :) 

پاسخ :

اینو از وقتی سه مرد زندگیمو شناختم متوجه شدم، ولی بعضی اوقات دیگه شورشو در میارن 😂
جدی؟ ان شاءالله یه روزی چادر هدیه بگیری : )
👍
خیلیم خوب... اصلا شاعر در این رابطه می فرماد که خنده بر هر درد بی درمان دواست : )) چشوم ^_^
آرزو ﴿ッ﴾
۱۶ ارديبهشت ۱۳:۱۷
تازه الآن دیدم ۶ نداریم ولی توی جوابت به نظر قبلی خودتم ۶ نوشتی‌ها!:دی

پاسخ :

خب منم همینو گفتم دیگه، ۶ نداریم : )
آرزو ﴿ッ﴾
۱۶ ارديبهشت ۱۹:۱۱
منظورم جوابت به نظر اول بودا، نه نظر خودم😶

پاسخ :

:/ عه! الان دیدم :/ عذر می خوام سرورم 🙇
گیره 📎📎
۱۷ ارديبهشت ۱۰:۳۷
کوهای خلج آیکون تفکر.مشهدی ام ولی هیچ جا رو بلد نیستم. دفه بعد منم با خودت ببر خخخ
بیزمت توپ رنگی رنگی باشه نوه محمد علی خان خخ
با نیش باز میگم حسش اومد چرا هول شدی 6 نداری ک 😃😃

پاسخ :

نیست من خیلی بلدم :/ کلا یه نفر باید باشه دستمو بگیره و منو جایی ببره :دی تازشم آخرِ هفته میریم پارک خورشید (خدا منو ببخشه؛ آیکون دل سوزوندن و اینا چه شکلیه؟ :دیییی) بیا بریم!
خخخ کلا زدی تاریخو زیرو رو کردیااااا ^_-
نیست پسر داری یهو هول شدم 😅
گیره 📎📎
۱۷ ارديبهشت ۱۱:۲۵
بیام نیام بیام نیام خخخخ

تو جیم دو سه نفر براش خودکشی کردن 😉

پاسخ :

😊

مگه تویم جیمی هستی؟ o_0
نام کاربریت چیه بالام جان؟ (آیکون از زیر زبونت حرف کشیدن :دی)
صدیقه
۱۸ ارديبهشت ۰۱:۰۰
1_داداش کوچیکه بالاخره کوچیکه یا اینقدی بزرگه که...
عه تو بلدی ازین ژستا؟؟! خوچ بحالت من یه تای ابرومو بدم بالا قیافه ای پیدا میکنم که بدتر میزنن زیر خنده!!:|| 
بابای من خودش میاد چایی درست میکنه!!خخخخ 
2_یادم نمیاد کلا چادر سوغاتی گرفته باشم چه برسه به کربلایی.... همش لباس مهر و نسبیح... لباس مهر و تسبیح!! عی بابا عی بابا
3_کوجا زندگی میکنین؟؟!! پارک محله نداریم ما:/ حالا خانومای باشگاه دیدم!
4_دخترم دوتا ژلوفن عاخه؟؟! حرکت انتحاری زدی!! دو تا کلدستاپ برو بالا هم کم ضررتره هم سریعتر!:) 
5_خداروشکر که گذشته...
6_چقد حرف زدم من! همون تایپ منظورمه!!!

پاسخ :

از من کوچیکتره ولی پسرا رو که میشناسی... همین که صداشون کلفت شد و پشت لبشون سبز شد فکر می کنن بزرگ شدن :/ (البته دور از جون آقایون بَیان :دی)
خخخخ چهره ای که تو ذهنم ازت متصور شدم یه چیز باحالی شده که نگو ^__^
عجب شانسی:/ (خدا حفظشون کنه.. سایشون مستدام)
۲- همویم از سرت اضافه :دی به قول نسیم «دختره ی جلف :/» 😂
۳-مُدونوم و نُموگوم 😛 پارک نزدیک خونمون میشه پارک محلمون دیگه :/ 
۴-اوهوم ننه بزرگ : ) چی چی؟ کلدستاپ؟ (با صدای جناب خان ^_^) بزرگترین خلافمون تو قرص خوردن همین دوتا ژلوفنه دیگه اون یکی رو نمی شناسم -_-
۵-  : )
۶- خا :/  : ))
+خوشحال شدم بعد چند وقت کامنتتو دیدم :*
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان