`

ماچ نکن!!!!!


خداروشکر عید و دید و بازدیداش تموم شد وگرنه اگه یه روز دیگه م ادامه داشت، وسط مراسم ملچ ملوچ و چلوندن و روبوسی و اینا ذره ذره که هیچ، یهویی آب میشدم. نمیدونم چه رسمیه که اگه طرف رو در روز دو بار هم ببینی، وقتی دست میدی و سلام میکنی همچین محکم تو رو میکشه سمت خودش و دوباره ملچ ملوچ انگاری از یه سفر دور و دراز اومده یا اومدی!!

+بوس نکن جانم! یا حداقل آب دهانتو قورت بده و دور لبتو تمیز کن! با تشکر :/

به قول شوهر خاله م که میگه این مراسم روبوسی و اینا تو خانواده شما (خانواده ی مامانِ مامانم) زیادی پر رنگه! ما خیلی بخوایم همو تحویل بگیریم یه دست میدیم و خلاص. شاید سالی یک بار اونم عید نوروز روی همو ببوسیم!

+دمتون گرم کار شما درسته :دی


کاش میشد این مراسم عید دیدنی رو فقط محدود به بزرگ خاندان میکردیم. همه یه تایم مشخصی رو خونه ی اون بزرگ جمع می شدیدم و تموم میشد میرفت پی کارش. با صله رحم مخالف نیستما! اتفاقا رفت و آمد و خیلی دوست دارم. ولی روزای عید فرق میکنه دیگه. مگه قراره بریم خونه فامیل تا دلی از عزا و غذا دربیاریم؟ اصل دیدنه که همو دیدیم دیگه این خانه بازیه چی میگه این وسط!



تقریبا یک ساعت پیش از فرط بی خوابی (چرا که سر شب خوابیده بودم و خواب بدنم تکمیل شده بود ) تصمیم گرفتم کمی وب گردی کنم. پنل وبلاگ و بعد صفحه مخصوص دنبال کننده ها رو باز کردم. آدرس وبی رو کپی کردم و بعد در قسمت سرچ مرورگر پیست ش کردم. وب مورد نظر باز شد و از بالای بلاگ شروع کردم به خوندن و اومدم پایین. قلمشونو دوست داشتم پس به خوندم ادامه دادم. یکی یکی می خوندم و رد میشدم که...

من تو زندگیم از خیلی چیزا می ترسم. دوستانی که وبلاگم رو از ابتدا دنبال میکنن میدونن که نمونه ی بارز ترس هام مورچه ست. اینو بگیرید و تا برسید به ترس های بزرگ و بزرگ تر. اینم بگم که هیچ علاقه ای ندارم که با ترس هام مقابله کنم چون تجربه ثابت کرده بدتر شده که بهتر نشده!

خلاصه که ایشون،

اصلا چه کاریه بخوام قضیه رو تعریف کنم! خودتون برید بخونیدش :دی

حس الانم دقیقا همون (پ.ن) هست.

و من الله توفیق : ))

۱۰ نظر
آرزو ﴿ッ﴾
۰۷ تیر ۰۳:۳۸
محبوبه!😥
شانس آوردی چون قبلا خونده بودمش الآن تا عکس رو دیدم یادم اومد و نخوندمش!
منم خیلی ترسوام، البته امشب اینو فهمیدم. امیدوارم این سه روز از ترس قالب تهی ننمایم و سالم به وطن برگردم!😶

پاسخ :

جانم؟ خخخ بیا بغلم اصن (آیکون دو دستِ باز ^_-)
تو خط دوم کامنتت یه آنسان دمپایی به دست میبینم! تویی؟؟ : )))
چی شده؟ اتفاقی افتاده؟ سمندون دیدی؟ خخخخخ
آرزو ﴿ッ﴾
۰۷ تیر ۰۳:۵۷
نه گربه دیدم :دی
 امشب اولش از یه گربه ترسیدم، بعد هم کلی به ترس خودم خندیدم!
مورچه آخه؟ گربه آبرومندانه‌تره باز :دی

پاسخ :

وای گربه! میدونی من از ناله ی گربه میترسم. شب و روز هم فرقی نمیکنه :|
خدایی مورچه مخصوصا اون سیاه بد قواره هاشون ترسناکن.
آرزو ﴿ッ﴾
۰۷ تیر ۰۴:۰۷
ناله‌ی گربه تا حالا نشنیدم. ولی فکر کنم غمناک هم باشه.

پاسخ :

هوم و ترسناک! 
🍁 غزاله زند
۰۷ تیر ۰۴:۲۹
ما همیشه عیدها و کلا مناسبت‌ها هممون میریم‌ خونه‌ی مادربزرگ و پدربزرگ جان :) دید و بازدید،روبوسی و ... میکنیم و تموم میشه و میره 😉😁 حالا من کنکوریم! از خونه و اتاقم در نمیام 😅😂
محبوبه! ملخ هم هست! 😅
و سوسک. . . 😰😰😰😰

پاسخ :

خدا حفظشون کنه : ) احسنت...
ان شاءالله این چند روز هم بگذره و کنکور رو بدین و خلاص شین؛ هم تو وهم همه دوستان کنکوری مون.
اه بسه دیگه غزاله چندشم شد😑😒
: )))
شرمندهٔ یابن الحسن
۰۷ تیر ۱۰:۱۳
سلام محبوبه جان 

به لطف اربابم در شهر شما دارم نفس می‌کشم :)

پاسخ :

سلام بر عزیز دل : )

جدی؟ : ) خیلی خوش اومدی... 
زیارت قبول..
خانم اشک
۰۷ تیر ۱۳:۰۵
خخخخخخخخ

پاسخ :

هوم بخند! : ))
بهار ...
۰۷ تیر ۱۳:۱۳
منم کاااملا با نظر تو درباره عید و دید و بازدید موافقم!!
خیلی بدم میاد این مدلی،نمیدونم چرا
قسمت دومم کههه،عاقااا من از جن میترسم:((((((
بچه بودم نمیترسیدم،بعد یبار یع عکسی توی مجله چاپ کردن اونو دیدم،به مدت یک ماه خواب نداشتم من
ولی دیگه مورچه و سوسک و مارمولک و اینا نچ،میگیرمشون

پاسخ :

تو، من نیستی؟ : ))) 
اصلا ای چه وضعشه!!!
من ترسم بر می گرده به دورهمی های مدرسه. بعدشم که یه بار با خان داداش فیلم دیدم، این ترسم بیشتر و بیشتر شد. 
اوه باریکلا! نه بابا من انقدر وضعم خرابه که یه بار یه جایی از یه بنده خدایی خواستم یه سوسک خیلی بزرگ رو بکشه! 
گل نرگس
۰۷ تیر ۱۳:۵۵
وای وای منم میترسم نمیخونم 

پاسخ :

درود بر شما : ))
شرمندهٔ یابن الحسن
۰۷ تیر ۲۲:۵۷
قربونت برم عزیز

پاسخ :

شما بزرگواری : )
صدیقه
۰۸ تیر ۱۸:۱۳
ها منم انقد بدم میاد ازین مقوله ماچ کردن..!:| 

پاسخ :

خخخخ 
ماشاءالله همه رنج کشیده اینا :دی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان