`

پنجشنبه طوری (۲)


عصر پنجشنبه (۱۳۹۶/۰۴/۱۵)  با خانواده تو حیاط بی بی فرشامونو شستیم. این پیشنهاد من بود، چرا که بابایی نیستن و اینطوری به دلایلی راحت تر می تونستیم کارا رو مدیریت کنیم :دی منو آبجی خانم چتکه (فرچه :دی) می کشیدیم و خان داداش پارو می کرد، اون یکی داداشم م تو کار تدارکات و همچنین از زیر کار در رفتن بود. از ایشون اصرار که بدین قالیشویی از منم انکار و ایضا کنار گوش مامان ویز ویز کردن که نه خودمون تمیزتر می شوریم! : ))) [خدایی این کار رو خیلی دوست دارم، هم تمیزکاریش بیشتره و هم شلوغ کاری (شما بخونید آب بازی^_^) و شیطنت می کنیم خخخ]

خلاصه که فرشا رو شستیم و لوله کردیم و سه چهار نفری روی نردبون خوابوندیم.

 بعد یه دوش آب گرم گرفتم و اومدم کنار خانواده زیر باد کولر چای خوردم!

این اصرارای من برای شستن فرشا و بدتر از اون زیر باد کولر نشستن همچینم بدون ترکش نبود و این ترکشا عبارتند از:

کمرم گرفته، استخونای لگنم درد می کنه، به سختی راه میرم و کمرمو دولا می کنم و از همه مهم تر خوابم میاد ولی بدنم کوفته ست! -_- دو سه ساعت دیگه م باید بیدار بشم و به کارام برسم و...

بدبختی از این بیشتر :|||

ولی جای باحالش دقیقا وسط فرش شستنمون بود و اونم حضور یسنا خانم درون قابلمه ی پر آبِ گوشه ی حیاط بود که کلی ادا اطوار در می آورد و خودش و ماها رو خیس می کرد.


+کنکوریامون: موفق باشید. حتما حتما صبحونه بخورین! شده یه لقمه رو بخورین تا خدای نکرده وسط جلسه اذیت نشین!

و من الله توفیق : )

۴ نظر
زمرد .🌹
۱۶ تیر ۰۴:۳۳
کنکوریا قبل کنکور بیاین توصیه محبوبه رو بخونید بعد برید:دی

احوالات خانوم؟؟😊

پاسخ :

خخخخ عجب!

به مرحمت شما :دی شما خوب باشی!
حسان علی آبادی
۱۶ تیر ۰۷:۳۰
خوش بگذره

پاسخ :

سپاس!
بهار ...
۱۶ تیر ۱۱:۰۶
یادش بخیر،مام وقتی کوچیک بودیم خونه مادبزرگم کلی فرش میشستیم
و همون اب بازی و شلوغ کاری رو داشتیم
منم از فرش شستن خیلی خوشم میاد،نمیدونمم چرا
اخه من تنبل تشریف دارم،سخت میشه از کار کردن خوشم بیاد،خخ
اخ اخ،کار خطرناک کردی،بعد حموم جلو کولر نشستی

پاسخ :

واای خیلی خوش می گذره ^_^ خخخ
مخصوصا کف بازی و پلشت بازی کردنش :دی خخخ
نچ نچ نچ اف بر توی تنبل : ))))
هوم هر کی خربزه می خوره پای لرزشم میشینه دیگه :دی
ستاره جان
۱۶ تیر ۲۱:۰۷
حداقل پنکه میزدی 
بهتر از اون 
به جای دوش گرم دوش خنک می گرفتی هم برای بدنت بهتر بود هم بعدش به کولر احتیاج نداشتی هم اینجور کوفته نمی شدی 
برو خدا رو شکر کن سرماخورده نشدی دختر 
در مورد کنکور: من‌اون کیک و آبمیوه وسط جلسه رو که می آوردن دیگه حواسم میرفت بهش و چون هم نمیخواستم سروصدا کنه یککککک ساعت طولش می دادم که بازش کنم :/ و خلاصه تا از اونها فارغ نمیشدم کنکوره و تستهاش و زمان برام کشک بودن :))))))

پاسخ :

وای نه اتفاقا باد پنکه بدتر میگیره دیدم که میگم! -_-
هوم شاید! تو کجا بودی اون وقت خواهر؟ :(((
اوه اوه اوه بابا چرا جناییش می کنی یه سرماخوردگی دیگه این حرفارو نداره خخخ
در مورد کنکور: : ))))))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان