سه شنبه ی خوب و خوشی رو پشت سر گذاشتم. از شب قبل که با بابایی صحبت می کردم میـگفتن دولت نجف پرواز هاشونو دویست هزارتومن گرون تر کردن و سازمانی که بابایی اونجا کار می کنن هم زیر بار پرداخت پول زور نرفتن و تا اهواز زمینی بر می گردن. به گفته بابایی، از بعد از نماز و تقریبا ساعت پنج صبح نجف-عراق رو به مقصد ایران-اهواز ترک کردن. مسیر ده تا دوازده ساعته با اتوبوس :|
خیلی یهویی ساعت چهار بعدازظهر زنگ میزنن که به اهواز رسیدن و بلیط هواپیما هم گیر آوردن و تا دو ساعت دیگه میرسن. @.@
هول شدم! هنوز لباسامو اتو نکرده بودم! این وسطم زنگ های تلفن خونه و موبایل، استرسمو بیشتر کرده بود. قرار شد ساعت پنج و نیم به همراه گروه کر(دختران فامیل! شما بخونید عموزاده ها :دی)
و خانواده ی خودم و یکی دو تا از عمو هام بریم فرودگاه.
+می تونید حدس بزنید من کدومشونم؟ 👇
+اون پایین عکس چیزی نریخته بلکه دوتن از حاضرین کفش صندل، بدون جوراب پوشیده بودن -_-
برای عکس انداختن، یه خانمی که نزدیکمون بود رو بیچاره کردیم! انقدر که هی می گفتیم دستت نلرزه، از این زاویه، کج نگیر و فلان، اون بنده خدام با لبخند جوابمونو میداد ولی معلوم بود که حسابی ازمون کفری شده بود :دی هی اون لبخند میزد هی ما بیشتر پر رو میشدیم و ازشون ایراد می گرفتیم : )))
منو و مامان با هم یه دسته گل گرفتیم ولی از اونجایی که گروه کر زودتر میرسن، هر کدومشون یه شاخه گل رز زرد برای کربلاییمون می خرن. وقتی دیدمشون ذوق زده شدم!(ذوق مرگ حتی ^_^) چهار دختر چادری، رز زرد به دست ^_____^
به پیشنهاد یکی از این پنج تن حاضر در عکس قرار شد منم یه رز جدا با یه رنگ نزدیک به زرد بخرم! (خودم خُلم، دوروبریام خل تر از خودم :دی خخخ) +اوپس... الان من که خودمو لو دادم :دی
بلاخره شماره پرواز اعلام شد و نیم ساعت تا سه ربع بعدش بابایی رو برای یه لحظه دیدم ^_^ ساعت شش رسیدیم فرودگاه، یه ساعت بعد یعنی ساعت هفت بابایی چفیه به دوش (!) اومدن و مراسم ماچ و روبوسی شروع شد.
خیلی معطل نکردیم و سریع تو ماشینا تقسیم شدیم و راه خونه رو در پیش گرفتیم.
ما پنج نفرِ گل ندیده -_- انقدر تو ماشین ادابازی در آوردیم و کج شدیم و عکس گرفتیم که عمو جون از دستمون کفری شد و آخراش هی می گفتن درست بشینید! این چه کاریه! گلو بیار پایین، به عقب دید ندارمو فلان.... آخرشم انقدر دیر رسیدیم خونه که مراسم چاووشی، شروع شده بود -_-
یه ارادت خاصی نسبت به این مراسم دارم، برام یه جورایی مقدسه. همیشه تا صدای چاووشی خانی رو میشنوم، جلدی خودمو میرسونم دم در 😂
+تا اینجا بسه، زیادی طولانی میشه :دی
با ما همراه باشید! خخخخ
+خدایا توبح! این همه پست نخونده! @.@ کی میره این همه راهوووو..... چقدر فعال -_- بح بح بح :|