دیشب کلی با عزیز سوژه شده تو پست قبل گفتیم و خندیدیم. از اینکه چرا انقدر خلاصه و خسته طور پیام داده! بهش گفتم شاید یکی از اجدادمون رگ و ریشه ش به جایی غیر از مشهد و حومه برگرده که گفت بعید میدونه!
گفتم چرا لابد تو نمیدونی گفت نح مطمئنه! (این همه اطمینان رو از کجا آورده خدا عالمه)
امروز زودتر از روزای دیگه بیدار شدم. هنوز چشامو کامل باز نکردم سری به پنل وبلاگ زدمو با کامنتاتون مواجه شدم. خوندم، جواب دادم و تایید کردم! سری به سایت زدم. رمز عبور رو زدم و یه دوری هم تو سایت زدم و سریع بخش مورد نظر رو باز کردم. جز خودم، موجود زنده ی دیگه ای دیده نشد. کمی لفتش دادم، تا اینکه یکی از بچه ها آنلاین شد. حرفای معمولی زدیم که یهو گفت پدرش فوت شده!
شوکه شدم. باورم نمی شد! خیال می کردم شوخی میکنه ولی متاسفانه واقعیت داشت. حالشو درک می کردم پس سریع بهش زنگ زدم و باهاش ابراز همدردی کردم. خب کار دیگه ای از دستم بر نمی اومد.
ناراحت بودم. خاطرم اومد که آقاگل یه پست گذر عمری منتشر کرده بودن که دوست داشتم اونو تقدیم کنم به خواهریم... نسیم عزیزم.
عزیزم تسلیت میگم.
+بزرگواران عزیز، لطف کنید برای آرامش روح همه ی درگذشتگان مخصوصا پدر نسیم فاتحه ای قرائت کنید. ان شاءالله که ثوابش برسه به روح همه ی اموات. ممنونم.