نمیدونم والا، شایدم کوه کندم و خودم خبر ندارم!
یکی دو شبه توفیق پیدا می کنم که برم مسجد. و خب از اونجایی که با جمعی از رفقا خادم مسجدمون هستیم بعد از نماز و سخنرانی حاج آقا بین نمازگزارا چایی پخش می کنیم.
آقا من عاشق همینم. عاشق چایی پخش کردن و منتظر، سینی به دست، زل زدن به چشای این و اون و لبخند پاشیدن تو صورتشون تا لیوانو بردارن و منم بگم "نوش جونتون".
نمیگم خسته چون امشب مراسم چای ریزان نداشتیم و مسجدمون غذای نذری داد و این فعالیت رو خدام مرد انجام دادن. ولی از وقتی رسیدم خونه خسته بودم. دو سه قاشق از غذای نذری خوردم و خوابیدم. اومدم یه ساعت بخوابم، نه دیگه سه چهار ساعت -_- /خواب بدنم تکمیل شده و ملت الان خوابیدن ولی من به رسم هر شب جغد شدم اونم چه جغدی :||
همیشه خدا رو شاکرم که مهر علی و اولاد علی رو به دلم انداخته و به نحوی تو دم و دستگاه اباعبد الله و زیر پرچم سرخ رنگش فعالیت می کنم. ( من و جدایی از این آستان خدا نکند )... بگید آمین : )