چهارشنبه ۲۱ آذر ۹۷
دیشبم به خیر گذشت. به مامان می گفتم الان حال و روزم خیلی خوبه، ازدواج کنم که چی بشه؟ که باز دوباره محدود بشم؟
که اگر الان با بابا گاهی اوقات سر ناسازگاری دارم، میگم عیبی نداره پدره و احترامش واجب
چه روزا و شبایی که تا صبح بیدار بودم و برای حال و روزم افسوس می خوردم و اشک می ریختم ولی الان، بازم خداروشکر تونستم کمی تغییر ایجاد کنم. ولی بازم نگران آینده ی نامعلومی هستم که پیش رومه
+ مگه نمیگن توی این دوره و زمونه یک نفر نمی تونه خرج زندگی رو دربیاره و همه باید با هم همکاری کنن؟ پس چرا بعضی از آقایون از شاغل بودن همسرشون سوء استفاده می کنن؟ قطعا وجود چنین مردی غیر قابل تحمله
گاهی اوقات به سرم میزنه به شروط ضمن عقدم، حق طلاق رو هم اضافه کنم :دی