اوایل پاییز بود که آبجی خانم با یه جفت جوراب عروسکی ناناز از همونایی که دو تا گوش کوچولو داره و وقتی پات می کنی (قطعا دخترونه ست :دی) میفته روی برجستگی پاهات، اومد خونه مون.
خیلی دلبر بودن و در نگاه اول عاشقشون شدم و خب از اونجایی که آبجی خانم به قصد عوض کردن و به قول خودمون طاق زدن با جوراب پولکی های تور توریم اومده بود، بی هیچ حرفی قبول کردم و سر تعظیم فرو آوردم :دی
اینا همدم روزا و شبا (شبا نه :| چون نصف شب به خاطر اینکه پاهام احساس سرما می کرد، بیدار میشدم و میدیدم بعله :| از پام در اومدن -_-) خلاصه همه وقت پام بود و خیلی دوسشون داشتم
چند روزی میشه که حال خوبی ندارن و هی از این طرف و اون طرفش پاره میشن. هی میدوزم میبینم نخیر باز از یه جای دیگه سوراخ شده خلاصه اینکه عمرشونو کردن و راهی زباله دونی از نوع زباله خشک /عینک دودی/ شدن (بعله ما همچین خونواده هایی هستیم و زباله هامونو تفکیک می کنیم)
تابستون بود که نسیم استیکرای نمدی برام دوخته بود و فقط یه دونه شو زده بودم به فلَشم و بقیه شونم توی کمد بودن. امروز رفتم سراغشونو یه دونه دیگه شو به جاکلیدی مامانم وصل کردم. توی همون وانفسای پیدا کردن سوزن در انبار کاه (اصلنم واضح نیست کمدم شلوغ پلوغ بوده نه؟ :/ ) پاپوش های بافتی رو که پارسال بافته بودمو پیدا کردم
کور از خدا چی می خواست؟ دو چشم بینا
جوراب گرم نداشتم که اونم به لطف استیکرای نسیم پیدا شد :|
+ نسیم جان
یه جا به درد خوردیا : ))))