واقعا آدمای جالبی هستیم
وقتی نوبت ما باشه که شکوه و شکایت کنیم، صدامونو میندازیم رو سرمونو تا جایی که میشه داد میزنیم که همه بدونن حقمون ضایع شده، بهمون ظلم شده
ولی وقتی نوبت به حسابرسی میرسه....
هیچ وقت یادم نمیره اون روز وسط جلسه انجمن اولیا مربیان وقتی برگه حضور غیاب مامانا رو بدستشون میدادم تا اسم بچه ها رو بنویسن، یهو صداش بلند شد که خانم فلانی (مدیر) با بچه من اینطور رفتار شده و این در صورتی بوده که من گفته بودم به گوش دخترم نرسه ولی فرداش دیدم با چشای گریون میگه دیگه مهد نمیرم چون تو اومدی این ماجرا رو برای مربی مون تعریف کردی :|
و من مثل مجسمه ابوالهول وسط جمع یهو خشکم زد که چرا مامان دخترم اینو داره میگه؟؟ چرا به خودم نگفته بود؟؟ اصلا چرا باید معاونمون وقتی از ماجرا خبر داشته منو آگاه نکرده؟ و چراهای دیگه...
از روز شنبه که مهد باز شده، هنوز دخترمو نیاورده :|
این در حالیه که اغلب خانواده ها به اینور سال تحصیلی که می رسیم یهو یادشون میفته که آموزشای ما چرت بوده و بچه هاشون چیزی رو یاد نگرفتن و تازه ترم اینکه خیلی خیلی بی ادب تر شدن تو خونه :/ و اگر از همون فسقل، آموزشا رو یک به یک بپرسی مثل بلبل جواب میده!
قانون مهدمون اینه که اگر کوچولویی بیش از سه روز متوالی غایب بشه، ظهر روز سوم بعد از تایم کاری زنگ بزنیم و جویای احوالش بشیم تا علت غیبتشونو بفهمیم
ولی از اونجایی که بعضی از والدین به مهد بدهکارن تمامی شماره هایی رو که موقع ثبت نام داد، از دسترس خارج می کنن
واقعا خداقوت میگم بهشون :/