چهارشنبه ۱۹ تیر ۹۸
تا حالا هیییییچ وقت، قریب به سه ربعِ ساعت یا همون چهل و پنج دقیقه، بیرون حرم منتظر نبودم تا اجازه بدن وسایلام که شامل یک کیف آرشیو ۱۰۰×۷۰ (داخلش، طرحم و برگه هام بعلاوه کار سفارشیِ خوشنویس عزیزمون) جعبه ی رنگ هام و کیف قلموهام بود، از بازرسی عبور کنه و وارد بشم :|
دوشنبه همین وسایلو با خودم از خونه تا حرم حمل کردم و کشون کشون بردم و براحتی از بازرسی عبور کردم.. نهایتا پنج دقیقا معطل شدم تا آرشیوم چک بشه ولی امروز....
کلافه شده بودم
به هر شماره ای که داشتم زنگ زدم و خواستم ببینن اونطرف چه خبره و چرا اجازه ورود نمیدن بهم
خلاصه خودم با مسئولش تماس گرفتم و خواستم پیگیر کارم باشن
ولی خب شاید باورتون نشه یه آرامشی هم داشتم
طوری که آرشیوُ گذاشتم انتظامات و با کیف دستیم اومدم بیرونِ بست ایستادم و کتابمو ورق زدم : ) همینقدر رها.. چون از خود آقا خواستم اجازه رو صادر کنن. کار دیگه ای از دستم بر نمیومد.. نمی تونستمم اجازه بدم یه اتفاق کوچیک، روانمو بهم بزنه..
من ۱۵:۳۰ رسیدم حرم
۱۶:۱۵ دقیقه از بازرسی عبور کردم و رفتم رواق!
چه تجربه ای :دی
+ میرزا
کم کم دارم پستای تذهیبو تگ می کنم.. تشویق ندارم؟ :d