`

شنبه ای که منتظرش بودم

 

از چهارشنبه نگران امروز بودم

روز امتحان عملی 

اون روزی که یهویی، ساجده خورد به پُستم نمی دونستم دارم امتحان میشم و خب همه آموزهامو مو به مو اجرا می کردم

ولی امروز قضیه فرق می کرد 

باید مبحث انتخابی استاد رو جلو خودشون، به شش کوچولوی رنج سنی ۷-۱۰ سال آموزش میدادم.

بگم استرس داشتم دروغ نگفتم ولی با توجه به اعتمادی که به خودم داشتم  (شاید باورتون نشه، کل اطلاعات ترم دو رو، تو خوابی که سر صبح دیدم، با شاگرد فرضی که نمیدونم کی بود، دوره کرده بودم :دی)

واینکه جو کلاس شاد بود تونستم موفق بشم.

یه جاهایی هنگ می کردم و نمی دونستم باید چیکار کنم 

اونجا بود که استاد وارد عمل میشد و میگفت باید این کارو انجام بدی

خلاصه امتحان عملی م تموم شد

می مونه دوره کارورزی که بحول و قوه الهی چند جلسه ای زیر نظر خودشون میرم و تمام. 

 

+ وسط درس و آموزش بودم که استاد گفتن شاگرد خصوصی قبول میکنم یا نه؟ گفتم چرا که نه ولی امان از بی مکانی : ))) اگر مکانش، مسجدی، مهد ی، مدرسه ای باشه بهتره.. خونه نمی تونم برم :| فکر کنم سوژه پرید :دی 

 

++ بعد از کلاسِ بچه ها، پنج دقیقه م کلاس توجیهی واسه مامانا داریم

به دلیل اینکه اونام باید پا به پای بچه ها آموزشا رو بگیرن تا توی خونه حواسشون به کوچولوشون باشه

 این بخشو، استاد mp3 طور واسه مامانا توضیح دادن و وقتی داشتن از چرتکه من استفاده می کردن گفتن، عجب شانسی آوردی که چرتکه ت انقدر روونه ^_^ ( چرتکه خودشون سفت و سخته.. کار کردن باهاش خسته کننده ست. )

 

 

+++ حالا با خیال آسوده تری تذهیبو پیش میبرم..

این یکی دو هفته اخیر اصلا درست و حسابی کار نکردم

طرح استاد ح همچنان در مرحله مدادی مونده و جلو نرفته :/ فقط دو تا کتیبه کشیدم و روی طرح اصلی برگردوندم و قلم گیریشو تموم کردم. همین. 

 

 

± خدایا شکرت... شکرت خدا.

 

 

بعدا نوشت..

به تاریخ ۱۳۹۸/۶/۳

۲۰:۰۵

 

بالاخره تونستم تو صندوق بیان عکسشو آپلود کنم :|

 

 

۵ نظر
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان