`

همهٔ کارها برای خدا :)


نمیدونم بگم از کم سعادتیم بوده یا از تنبلی!


تقریبا سه چهار ماه پیش بود که با شوق و اشتیاق فراوان، به دنبال کتابی میـگشتم. از سایتهای مختلف رنج قیمتشو در می آوردم تا از حدود قیمتش مطلع بشم و یه بخش از کتاب رو برای آشنایی دانلود کردم. تعریفشو زیاد شنیدم..  خلاصه عزمم و جزم کردم که برم دنبالش و هر جور شده تهیه ش کنم. ماه محرم یا صفر بود که عمه ی یکی یه دونم مجلس روضه ای رو برای عزای امام حسین علیه السلام برگزار کردن. تو همون شلوغ پلوغیای روضه، یه سر به کتابخونه کوچولو موچولوشون زدم..

اصلا به یاد کتاب مورد نظرم نبودم. خیلی گذرا و با توجه به عجله ی مامان خانمی نگاهی به کتابخونه انداختم. ولی

اصلا باورم نمیشد که،

                                                    آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم

                                                    یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم

+ البته که دوست داشتم از جیبم مایه بذارم و خودم کتابمو بخرم ولی وقتی که عمه جونی کتاب داشته باشه، حیفِ تو کتابخونه خاک بخوره :دی  الان که فکر میکنم میبینم اونموقع هم این کتاب، یه جورایی نگام میکرده که انگاری می خواسته بگه، بیا منو بخون... یا... منو از اینجا نجات بده خخخخخ


خلاصه که ارشمیدس طورانه یا ارشمیدس وارانه بانگ «یافتم.. یافتم» سر دادم و عمه ی عزیزتر از جانم رو از نقشه ی شومم آگاه کردم  :)

وقتی رسیدم خونه، چند صفحه اولشو خوندم و بعد گذاشتم تو کمدم تا بعدا و از رو فرصت و با حوصله، مطالعه کنم.. ولی انگاری یادم رفته بود که چه تلاشی کردم واسه به دست آوردنش، چون یادم رفته بود که بعدا بخونمش.. تا امروز که وقتی اتاقمو مرتب کردم ( شما بخونید اتاق تکونی اساسی :دی ) بین کتابای نخونده یافتمش :/

خیلی کتاب پر باریِ.. یه کتاب کامل و جامع( البته بعد از کتب دینی) 

دارای چهار بخش... هر بخش سر فصل های متفاوتی داره.. از زندگی، کار، عبادت، انتظار فرج، اخلاق، سیاست، بگیرین تا اساس خودسازی و سازندگی، اخلاص اولیای خدا، نیایش اولیای خدا،نماز اولیای خدا و .... 


کمی آشنایی :)

رجبعلی نکوگویان مشهور به «شیخ رجبعلی خیاط» در سال ۱۲۶۲ هجری شمسی، در شهر تهران دیده به جهان گشود. پدرش «مشهدی باقر» یک کارگر ساده بود. هنگامی که دوازده ساله شد پدرش از دنیا رفت و او را که از خواهر یا برادر تنی بی بهره بود، تنها گذاشت.

اخلاق شیخ

جناب شیخ بسیار مهربان، خوش رو، خوش اخلاق، متین و مؤدب بود. همیشه دو زانو می نشست. ممکن نبود با کسی دست بدهد و دستش را زودتر از او بکشد*. خیلی آرامش داشت. هنگام صحبت اغلب خنده رو بود. به ندرت عصبانی میشد. عصبانیت او وقتی بود که شیطان و نفس سراغ او می آمدند. در این هنگام سراسر وجودش را خشم فرا می گرفت و از خانه بیرون می رفت و آنگاه که خود را بر نفس چیره می یافت، آرام باز می گشت.

*امام باقر علیه السلام می‌فرمود:«وقتی که مؤمنی با مؤمن دیگر مصافحه کند، گناهان‌شان می‌ریزد و در حالی از هم جدا می‌شوند که گناهی ندارند.» و نیز می‌فرمود:«وقتی که دو مؤمن با یکدیگر دست می‌دهند، خداوند هم دست خود را بر دست‌های آنان می‌گذارد.»


خاصیت برخی اذکار

اهتمام به دو ذکر

شیخ به «استغفار و صلوات»خیلی اهمیت میداد و در یافته بود که این دو ذکر، دو بال پرواز سالک است.

«هر کس در طول روز زیاد صلوات بفرستد، به هنگام مرگ، رسول خدا لب او را می بوسد.»


برای غلبه بر نفس

۱-مداومت بر ذکر «لا حَولَ و لا قوّة إلّا باللّه العلیّ العظیم»

۲-ذکر «یا دائمُ یا قائم»

۳-برای سرکوبی نفْس های سرکش ، صبح و شب ۱۳ بار یا یکصد بار 

«اللّهمّ لکَ الحمدُ و إلیک المشتَکیٰ و أنتَ المستعانُ»

۴- هر شب یکصد بار «یا زَکیُّ الطّاهرُ مِن کلِّ آفةٍ بِقُدسِه»

جناب شیخ ضمن توصیه به گفتن ذکر اخیر غلبه بر نفس، می فرمایند:

«من خود آن را به کار بسته و از آن طریق وارد شده ام. حتی روزی آن قدر ذکر یاد شده را خواندم که نفْسم مُرد و با خود گفتم: به اندازه ای ادامه دهم که وجودم عدم شود. چندی که به اقتضای طبع بشری از خواندن آن غفلت کردم، نفْسِ خود را زنده یافتم. معلوم است که هر کس به دنیا توجه کند نفسش قوی می شود و خواندن این ذکر برای چیره شدن بر نفس مؤثر است»


کتاب «کیمیای محبت» صفحه ۱۹۲-۱۹۳

یادنامه ی «مرحوم شیخ رجبعلی خیاط (نکوگویان)»

محمد محمدی ری شهری


++ امیدوارم مفید باشه.... بخونم و بخونید... استفاده کنم و استفاده کنید :)


ادامه دارد...

۵ نظر

زمان داره میگذره هاااا...


                                         


                                                                      دنگ... دنگ...

                                                                 لحظه ها می گذرد.

                                                 آنـچـــــــــــــه بگذشتـــــــــــ ، نـــــمی آیــــد بـــــــاز...

                                                                                           سهراب سپهری


+ دقت کردین روزها چه زود دارن سپری میشن... 

تا عید چیزی نمونده، چشم به هم بزنی این بیست و هفت.. هشت روزم میگذرن...

کلی کار عقب افتاده دارم، تصمیمایی که گرفتم و به مرحله ی انجام و عملی شدن نرسیدن... 

کتابایی رو که می خواستم بخرم یا خریدم و هنوز تو کمد منتظرن تا من برم سراغشون...

پروژه ی خونه تکونی هم با غر غرای من از دیروز شروع شد...


++ امیدوارم به عید که میرسم، وقتی بر می گردم و سالنامه ی 95 رو مرور می کنم، شرمنده ی خودم و سالی که گذشت نشم...

راستی یه لیست تهیه کنین و ببینین آرزوها و خواسته هایی که از سال  95 داشتین، چیا بودن.. به کدوماشون رسیدین.. واسه کدوماشون خیلی تلاش کردین؟

و از سال پیش رو چیا می خواین؟ چه کارایی رو می خواین انجام بدین و از این جور چیزا...


+ تا جایی که بتونم به وبلاگ دوستان سر میزنم... ولی اگه نرسیدم، شرمندم....

معلوم نیست کی اپ کنم ولی اگه بتونم در روز یه ساعت رو به وبلاگم اختصاص میدم.


+++ تا یادم نرفته بگم که یه کتابی رو از دیروز برداشتم و دارم میخونم.. 

زهرا سلام الله علیها برترین بانوی جهان

به قلم آیة الله العظمی مکارم شیرازی

خوندنشو بهتون توصیه می کنم.. اگه خودمم وقت کنم، برش هایی از کتابو واستون میذارم...

یا علی :)


۶ نظر
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان