نمیدونم چقدر از مراسم «چراغ برات» اطلاع دارین. مراسمی که پیشینه ش بر میگرده به مردمان خراسان و شاید در باقی استان ها هم برگزار بشه.
تو هفته قبل برای اولین بار دوبار پشت سر هم با مامان خانمی رفتم بهشت رضا. روز اول چراغ براتو که همینطوری بی هوا رفتیم ولی روز بعدش اعلام شده بود که در گلزار شهدا مراسم و جشنی برگزار میشه و مهمانانی ویژه داره که از قضا دو مهمانِ برترش سید جواد هاشمی و حجت الاسلام و المسلمین شهاب مرادی بودن. از شخصیت جناب مرادی خوشم میاد. یک روحانی خوش برخورد و جوان پسند. دقیقا مثل امام جماعت مسجدمون.
حرف ها گفته شده و سخن ها شنیده ولی یه موردی که باعث شد از اول تا پایان جشن لبخند رو لبم بمونه، سربندهایی بودن که به درختا با فاصله یا روی طنابها و در کنار هم گره خورده بودن.
وقتی برگشتم خونه، سربند رو با احترام روی آویزی که سالها پیش خودم درستش کردم قرار دادم تا همیشه جلو چشمم باشه و قبل خواب ببینمش. یعنی اولین و آخرین تصویری که میبینم همین سربند یا حسین (ع) باشه.
+دلگیر باد از این پس تمام غروبهای عالم!
روز نیمه شعبانم از نیمه گذشت و حضرت نیامدن.
+ این روزا هوا خیلی گرم شده و من طاقت گرما رو ندارم... دلم یه آب بازی می خواد که اونم تو پارک و بوستان های سطح شهر امکان پذیر نیست. استخرها و پارک های آبیم که دیگه هیچی :|