`

جمعه هایم بوی تو را گرفته است : )


اواسط یا اواخر خرداد بود. مامانم بعد از پیاده روی روزانه شون، وقتی که سر سفره ی صبحانه نشسته بودم یه برگه به دستم داد که در مورد کلاسهای مقدماتی مهدویت با حضور اساتیدی از حوزه های علمیه ی قم و مشهد تبلیغ شده بود و نوشته بود.

یادمه چند سال پیش وقتی خواستم بیشتر از حضرت بدونم با دیدن کلیپی، اسمی از یه کتاب بردن که در مورد ایشون بود. کتاب "موعود نامه". میشه گفت کتاب کامل و جامعی هست. و البته گاهی سوال های بی جوابی رو تو ذهن خواننده ایجاد می کنه! گذشت و گذشت تا اینکه خان دایی جونم، جلسه جمعه شب ها رو بر پا کردن. تفسیر سوره ی واقعه، حجرات، یس و بعد هم آخر جلسات گریزی میزدن به حضرت و عصر غیبت. اونجا بود که جواب سوال هامو گرفتم :دی


کلاس، روزهای جمعه، راس ساعت ۹ تو مسجد برگزار میشه ولی نه مسجد محل خودمون. اگه بخوام برم مسجد خودمون باید از ساعت هفت بیدار بشم تا یه ربعه حاضر بشم و به دعا برسم. از اون طرفم، دعا که تموم شد، به کمک دیگر خادمای مسجد بعد از جمع کردن سفره صبحانه ی مسجدیون(!) بپرم بیرون تا به کلاس مهدویتم برسم. آخه دقیقا مثل کلاسای دانشگاه باید حاضری بزنیم و اگه بعد از استاد برسیم شرمنده و سرافکنده و ایضا سر به زیر باید با شرمساری از مقابلشون رد بشیم و سر جاهامون بشینیم! :دی (اخراج و بیرون کلاس موندن نداریم خخخ)

خداروشکر اطلاعاتم خوبه و تو کلاس حضور فعالی دارم. وقتی استاد از جمعمون سوالی رو می پرسن بعد از کمی فکر کردن جوابشونو میدم و با تشویقای ایشون غرق خوشی میشم و خداروشاکرم که بازم منو تو این مسیر قرار دادن.


امروز ساعت ۸:۱۵ بیدار شدم و خیلی سریع ( یا به قول خودمون، جَنگی) حاضر شدم و رفتم کلاس. قرار بود کتاب هامونو امروز بدن ولی با اینکه چهار جلسه گذشته هنوز که هنوزه به دستمون نرسیده از این دوازده جلسه ای که چهار جلسه ش گذشته دو جلسه ی پایانی امتحان و بعد اگر قبول بشیم مدرک مقدماتی میدن و بعد دوره های بعدی و در آخر حضور به عنوان کمک یارِ استاد، می تونیم خودمون کلاسای مهدویتو بگردونیم و به دست بگیریم. (حالا کووووو تا اون موقع :دی)

دو کتابِ "نگین آفرینش" که هنوز هیچی ازش نمیدونم و شش جلسه مونده تا بخونیم و خودمونو واسه امتحان آماده کنیم.

آهان از هر چه بگذریم سخن دوست خوش تر است و اونم اینه که آخر جلسه بهمون کیک یزدی ^_^ با شربت میدن [ دلتون نخواد : ) ] مدیونید اگه فکر کنید واسه کیک یزدیش تا آخر می مونما خخخخ

تا آخر منظورم ده دقیقه بعد از اتمام جلسه ست :دی


+ دلم بوی قطعه ی شهدای بهشت رضا رو می خواد. میدونید کدوم قطعه و کدوم عزیز رو میگم مگه نه؟ : )

۱۱ نظر
🍁 غزاله زند
۰۶ مرداد ۱۳:۳۰
چقدر خوب.پس کلی هم خوش میگذره ;) 

پاسخ :

اوهوم ولی امروز یکم بی نظمی بوجود اومد و کلاس چهارتا بیست دقیقه ای تبدیل به دو تا بیست دقیقه شد -_-

+چرا میگم بیست دقیقه ای؟
چون در هر بازه ی زمانی بیست دقیقه ای یک مطلب توضیح داده میشه.
حسان علی آبادی
۰۶ مرداد ۱۴:۲۴
شما دخترید؟
:|

پاسخ :

واه!! @.@
شوخی می کنید؟؟
کل وبلاگ از آواتار گرفته تا اسم نویسنده یا همون مدیر وبلاگ نشون میده که دخترم!
زمرد .🌹
۰۶ مرداد ۱۴:۳۳
دلم خواست آدرس بده بیام :/ :دی

نه نمیدونم:| اگرم قبلا گفتی ک شرمنده من یادم نیس:(

پاسخ :

شرمنده! جمعا دوازده جلسه ست... سه بار هم می تونی غیبت داشته باشی، امروزم جلسه ی چهارم بود پس نمی تونی شرکت کنی.
+یکی از دوستامم می خواست شرکت کنه همینو بهش گفتن! بِخَشید :دی

قطعه شهدا بلوک ۳۰  ردیف ۴۶  شماره ۱۲
آرزو ﴿ッ﴾
۰۶ مرداد ۱۷:۱۳
پس اون سه هفته که گفتی همین بود؟ :)
من فقط یه‌بار اومدم قطعه‌ی شهدای بهشت رضا ولی حال داد :))

پاسخ :

بلی ^__^ هم وقت و حس و حال توضیح دادن نداشتم، همین اینکه می خواستم خاطره امروز رو هم ثبت کنم : )))
هوم خیلی خوبه ^__^ من وقتی میرم بهشت رضا زمانی رو که تو قطعه های شهدا می گردم بیشتره.
همینم باعث شده بدونم کدوم شهید کجا دفنه ^_^ طوری که گاهی اوقات بابایی زنگ میزنه که فلان شهید کجاست منم از رو قبر عموم آدرس میدم که کجا بره خخخخ
حسین ...
۰۶ مرداد ۱۸:۱۱
مزار شهدا حال خوبی داره.
کیک هم نوش جان. شربت هم گوارای وجود!

پاسخ :

خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلـی ^_^
سپاس مستر مداحیِ بزرگوار : )
یک دختر شیعه
۰۶ مرداد ۱۸:۴۹
من کتاب نگین آفرینش خیلیییی وقت پیش خونده بودم، الان هیپی ازش یادم نی😅✌
شاید باورت نشه محبوبه ولی من اصن کیک یزدی دوس ندارم😟

پاسخ :

نخسته -_-  خخخ وای مریم pdf شو گرفتم تا بدونم چی به چیه ولی هیچی نمی فهمم -_-
عه! چرا خیلیم خومزه ست خخخخ (خومزه شو با لحن بچه گونه بخون 😄)
زمرد .🌹
۰۶ مرداد ۲۲:۰۷
خب کیه ؟؟

پاسخ :

شهید بزرگوار محمود کاوه
بهارنارنج :)
۰۶ مرداد ۲۲:۲۱
به سلامتی:)

پاسخ :

بح بح دوست جونی ^_^
سلامت باشی :*
زمرد .🌹
۰۶ مرداد ۲۲:۳۱
هوم:)

پاسخ :

بیا جمعه ی بعدی بریم؟ ^_^
زمرد .🌹
۰۶ مرداد ۲۲:۴۸
جمعه بعدی قول رفتن به باغ رو دادن:))

دوس دارم بیام هم باهات اشنا بشم هم همراهیت کنم^_^

پاسخ :

ای جان ^_^
خوش بگذره : )

ان شاءالله دفعه بعد
صدیقه
۰۷ مرداد ۰۰:۵۶
خبالا فهمیدیم بچه زرنگ کلاستونی! :/ چییییشش ملت چه پز میدن!:))))))))))))))))
چه حرکت خوبی زدی! دورود بر تو!:)) موفق باشی عسیسم!:))

پاسخ :

خوبه بهت اخطار دادُم که چرت و پرت نگی خخخخ مِدَنوم خیلی جلو خودْتِه گرفتی تا چیزی نگیا ^_-
پز کجا بود باو فقط زکات دانسته هامونو میدیم و یه تشویقی هم میشیم خخخخ
ممنونم خواهری :* دعا کن به اونچه که می خوام برسم و صد البته صلاحمم درش باشه : )
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان