`

گاهی بد خواب شدن همچینم بد نیست


بازم دیرشون شد.نمیدونم اگه منه بد خواب رو نمی داشتن چه می کردن؟ والا! پدری رو میگم.

با اینکه شبا تا دیر وقت بیدارم و وظیفه ی بستن در سالن و قفل کردنش و خاموش کردن تمام چراغای اضافی ای که روشن مونده و چک کردن شیر گاز اغلب با منه ولی تقریبا، همیشه بد خواب میشم و از یه ساعتی به بعد بیدار میشم و دیگه خوابم نمیبره.ساعت پنج صبح بیدار شدم و خونه در خاموشی و سکوت مطلق فرو رفته بود. از اونجایی که داداش کوچیکه خوابش بسیاااااار سنگینه و جونمون بالا میاد تا بخوایم بیدارش کنیم واسه نماز، متعجب شدم که چرا کسی منو بیدار نکرد. آخه مامان خانم عادت ندارن بالا سر یک به یکمون برن. خیلی عادی و با صدایی نسبتا بلند در حال حرکت اسم هر سه نفرمونو میبرن. دقیقا به ترتیب سن (خان داداش، من و داداش کوچیکه). وقتی از اتاقم خارج شدم به صورت خیلی اتفاقی نگاهم به سمت کاناپه ی گوشه ی هال کشیده شد که پدری لباساشونو روش میندازن. آخه ایشون عادت ندارن لباساشونو روی چوب لباسی آویزون کنن و معتقدن "وقتی دیر میام و زود میرم سر کار، خب چه کاریه، لباسامو همین جا میندازم" :|  خلاصه که متوجه شدم خواب موندن و یحتمل دیرشون شده. وقتی مامانی رو بیدار کردم با ریتم نچ نچ گویان و حالت سرشون که به چپ و راست متمایل میشد گفتن: دیر شد!!! آخرشم فرمودن: تقصیر خودشه! دیر شام می خوریم و با معده ی سنگین می خوابیم، از اون طرفم تا دیر وقت میشینه پای بازی و نمی خوابه همین میشه دیگه، خواب می مونیم! من: مامان جان هنوز که چیزی نگفتن! خداروشکر بهشون مجال ندادم و سریع رفتم به سمت روشویی و وضو گرفتم. دیگه م متوجه غرلندهای ایشون و یحتمل نگاه چپ چپ شون نشدم.

حالا وضع پدرم!

با چشمان خواب آلود و خیلی مضطرب از اتاق اومدن بیرون و به منه ایستاده در درگاه اتاقشون نگاه کرده، نکرده یه سر تکان دادن (به حالت تاسف) و به سمت مبل مورد نظر رفتن.

+این قسمت حذف شد!

هنوزم وقتی به طرز لباس پوشیدنشون فکر می کنم لبخند میزنم. پیراهنی که دکمه هاش بازه و یه گوشه اش تو کمر شلوارشونه و اون یکی گوشه ش آویزونه. و همینطور وضع جوراباشون به همین شکل ^_^



+ باز پنجشنبه شد و دلتنگ اون قطعه از بهشت رضام.

دیشب که با مامان خانمی حرف میزدم اوکی دادن... ببینم خدا چه می خواد : )

++ راستی بهتون گفتم داداشی رفته و نرفته برگشت ^_^ میگفت دوریمونو نمی تونست تحمل کنه! مطمئنم اگه مثل خان داداش سربازی رفته بود این حرفو نمیزد. ولی در هر صورت برای من خوب شد.

+++چند روزی میشه که فضای خونه معطر به بوی یاس اونم از نوع رازقی ش شده ^_^

اصن عاشششق این درخچه شدم.

++++ خوبه که پدری به گل و گیاه علاقه مند شدن. قبلا اگه حرفی از گل و گلدون میشد ایشون می گفتن خودمون به زور تو این خونه جا شدیم الان نمیدونم ماها آب رفتیم یا خونه، دیگه اون خونه نیست و بزرگ تر شده 😶


۱۷ نظر
بهارنارنج :)
۱۹ مرداد ۰۷:۳۱
:)
امروزمیرم گلزارشهدا..
چندوقت دیگم حدودای۲۳ام یه کاروان خوب پیداکنم مبام مشهد

پاسخ :

: )
خوبه امیدوارم حالت خوب بشه :*
ان شاءالله ^_^
ستاره جان
۱۹ مرداد ۰۸:۰۱
:) 
هیچی به جز لبخند ندارم برای این پست 
ایامتون همیشه شاد 
رازقی چیه راستی؟

پاسخ :

: )
لبخندت همیشگی و مانا باشه جانم :*
به همچنین ❤

اینه
یاس رازقی
انقدر خوش عطره ^_^
http://s9.picofile.com/file/8303090542/IMG_20170810_084619.jpg
دُچــــ ــــار
۱۹ مرداد ۰۹:۰۶
به به :) چه انشای خوبی :)) شما هم به دکتر مراجعه کنید جهت دریافت قرص خواب

پاسخ :

: )
انشاء؟! 😕
معمولن به دست نوشته ها میگن "یادداشت" :دی
اوه نه بابا -_- کلا قرصی نیستم یعنی قرص نمی خورم
دُچــــ ــــار
۱۹ مرداد ۰۹:۱۰
بر سر مزار شهید برونسی ، شهید محمود کاوه ....همسایه های خوبتون رو از یاد نبرید :)

پاسخ :

به روی چشم
شما دعا کنید امروز برم

دُچــــ ــــار
۱۹ مرداد ۰۹:۳۵
آخه با هر کسی باید به زبان خودش صحبت کرد: مثلا به یه بچه مدرسه ای میشه گفت به به چه یادداشت خوبی؟!

پاسخ :

چرا که نه؟ [از اینا که دوست دارین ← :) ]
در ضمن، مگه نسل انشا نوشتن ها منقرض نشد؟

دُچــــ ــــار
۱۹ مرداد ۰۹:۴۵
زمان ما که بود :)

پاسخ :

زمان شما؟ 
از جزییات اون زمان! آگاه نیستم ولی خب ما هم درسی با عنوان انشا داشتیم :دی
دُچــــ ــــار
۱۹ مرداد ۱۰:۴۰
هر چی میکشیم از دست اون خانوم دکتره 🚆

پاسخ :

جاش خالیه
فقط اون می تونست جواب شما رو بده ← :)
دُچــــ ــــار
۱۹ مرداد ۱۰:۵۳
هیچم جاش خالی نیست :) بذا نباشه اصلا :))) 🏃 🏃 🏃

پاسخ :

هوم فرار کنید امیدوارم خودش بیاد و جوابتونو بده : ))))
موژان
۱۹ مرداد ۱۱:۴۵
محبوبه جان 
آقای دچار اذیت کرد ناراحت نشو.سن و سالی ازش گذشته دیگه خودت که در جریانی؟؟؟

پاسخ :

ای جان دلم ^_^
اوه بلیا حواسم بهشون هست -_^
دیگه سنی ازشون گذشته ؛ )
موژان
۱۹ مرداد ۱۱:۴۷
@آقای دچار
حرفی نزنین که مجبور شین فرار کنین بالاخره کنترل عصا و همزمان دویدن برای سن شما مشکله :))

پاسخ :

@آقای دچار

: )))))))
kerman man
۱۹ مرداد ۱۱:۵۱
سلام
درود بر شهدا
شهید زین الدین: هر گاه شب جمعه شهدا را یاد کردید آنها شما را نزد اباعبدالله (علیه السلام) یاد میکنند.
التماس دعا

پاسخ :

سلام و درود بر شما و جمیع شهدا
چقدر خوب بود ^_^
ممنونم بزرگوار
حاجتتون روا
شما هم، هم : )
دُچــــ ــــار
۱۹ مرداد ۱۳:۳۶
@محبوبه شب

میگم وبلاگت روح! داره؟ خخخخخ :))

+انگار روح شیطون و پرجنب و جوشی هم هستا :)

پاسخ :

خخخخ

تا منظورتون از اون روح شیطون و پر جنب و جوش کی باشه؟ 😂
واران ...
۱۹ مرداد ۱۴:۲۶
کامنتدونیت شلوغ تر از پست شده گویا :))

اینجا چه خبره چی شده ؟
کی اذیتت  کرده ؟:))



کامنت موژان بانو عالی بود :))))
دستش درد نکنه :))


من پست رو بعدا میام میخونم فعلا :))

پاسخ :

:دی
کلا حاشیه همیشه دلچسب تر بوده :  )))
واران اوناهاش 👆 دعباش کن 😖


موژان خودشم عالیه 😄

منم تو راه بهشت رضا (ع) این کامنتو تایید می کنم 😇
آرزو ﴿ッ﴾
۱۹ مرداد ۱۷:۲۱
من تا حالا یاس رازقی ندیدم ولی اسمش که قشنگه :)
چجوری بیدار میشین فقط با صدا؟! من هر شب باید جلسه‌ی توجیهی بذارم واسه مامان بابام که با صدا بیدار نمیشم!

پاسخ :

خودشم خوشکله ^__^
تو رو هم اگه یه عمر اینطوری بیدار کنن یقینا عادت می کنی :دی جالبه بدونی مامانم فقط صدا میزنه و یکی دوبار تکونمون میده ولی شیوه ی بابایی فرق میکنه. فک کن از اون سر اتاق خیلی اروم صدامون کنه هوشیار میشیم :|
خخخخ منم اوایل همین دوشواری رو باهاشون داشتم.
DeL Nevis
۱۹ مرداد ۱۹:۴۹
D: 
هیچی دیگه خوش به حالتون 

همین D:

پاسخ :

هیچی دیگه
ممنون : )
شاهزاده شب
۱۹ مرداد ۲۳:۳۲
فرستادم :)

پاسخ :

لطف کردی ممنون : )
عکسش که خیلی هوس برانگیز بود یحتمل مزه شم به خوشمزگی تصویرش هست ^_^
صدیقه
۲۰ مرداد ۰۰:۵۱
خخخخ منم زمان مدرسه همیشه مقنعم و چادرم رو کاناپم بود البته نه اینکه تنبل باشمااااا نح میخواستم چروک نشه!!خخخخخخ
یبار همو اول صبح رفته بودم دفتر با ناظم داشتم میحرفیدم یهو گف فرمت فرق داره؟! نگا کردم دیدم دکمه هاهمو بالا پایین بستم بعد طرح کمربند مانتوم کلا یه شکل دیگه شده:| مدیونی اگه فک کنی انقد دیرم میشد که نصف لباسامو تو ماشین میپوشیدم:|خخخ
یاس رازقی ندیدم تا حالا امین الدوله شونو دارم ولی!:)

پاسخ :

خخخ پس از همو موقع شلخته بودی! 😝
میگما تو دیگه وضت خیلی بد بودا 😶 خخخ من هر وقت دیرم میشد دکمه ها رو تو راه میبستم. کلا این یه موردو فاکتور می گرفتم :دی
امین الدوله؟! [با لحن جناب خان] : )))
میدونی من گل و گیاه رو به اسم نمی شناسم باس تصویرشو ببینم!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان