دوشنبه ۸ آبان ۹۶
این که میگن "من و جدایی از این آستان خدا نکند" رو تو این یکی دو روز با گوشت و پوست و استخونم حسش کردم، لمسش کردم.
برای منه مشهدی دل کندن از آقام سخته، درسته شاااید دیدارمون و توفیق تشرفمون هر چند هفته یا چند ماه یکبار اتفاق بیفته و اجازه ی تشرف به محضرشون پیدا کنم ولی همینم به قول معروف غنیمته! اصن نفس کشیدن تو این شهر، تو شهرم رو با هیییییچی عوض نمی کنم حتی اگه اون چیز خوشبختی آینده ای باشه که هر شب و روز از خدا، وقت و بی وقت خواستم!!
+فکر می کنم یه شرط به شروط ازدواجم اضافه شد و اونم اینه که
یا مشهدی باشه یا باید تو شهر زن جان زندگی کنه ^_^