من آن نی اَم که حلال از حرام نشناسم
شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام
نمی دونم این علاقه م از کی و از چه سنی به وجود اومد؛ ولی قطعا و یقینا خواهرم نقش بسزایی در بوجود اومدن این علاقه داشته.
اون شبایی که تو اتاق بودیم و از اونجایی که خونه کوچیک بود و مجبور بود برای جلوگیری از خروجی صدا، رادیو بغل تو اتاق بخوابه تا مبادا بابایی بیدار بشه و بگه:" ... کمش کن"
یا اون صبحای جمعه و برنامه ی "هفت شنبه" با اجرای فرزاد حسنی : ) و حتی شبایی که با هم تو هال بودیم و رادیومون روی یخچال بود و روی موج رادیو فردا تنظیم می کرد و هر دو هم خوانی می کردیم و گاها یه نرمشی هم به کمرمون میدادیم. خلاصه که این علاقه از گذشته ها تو پوست و خونم رسوخ کرده و امشب یهو فوران کرد و دلم بی هوا یاد اون موقع ها کرد. و چه چیزی بهتر از این که وقتی پیچ فرضیِ رادیو رو روی موج 88 مگاهرتز می چرخونم، صدای فرزاد زیر گوشم نجوا بشه و بیت بالا رو به رسم برنامه های هر شب پنجشنبه ش، بخونه.