`

خدایا! اینا چرا انقدر خنگن؟ :/



هر روز باید یه پیشونی ورقلمبه* یا قلمبگی پشت سری به پدر و مادرا تحویل بدیم :|\


*همیه که هست :|
#یه_بی_اعصاب
۱۸ نظر
جناب دچار
۰۸ ارديبهشت ۱۵:۰۴
چون هنوز به سن آموزش نرسیدن!

پاسخ :

دخترا داشتن تاب بازی می کردن(از اونایی که دو سه نفره میشینن) 
پسرام طبق معمول توپ بازی
نمیدونم چرا انقدر خنگن و تا توپشون اومد زیر تاپ یکی پرید که برش داره ولی حواسش به تاب نبود و سرش می خوره به تابِ در حال حرکت :/
چند روز پیشم همین شازده وسط بازی یه پسری رو هل میده و اونم سرش می خوره به دیوار و ورم می کنه :/ 
اونوقت کی جوابگوئه؟ ما (جمیع مربیا)
کارمو با اینکه عاشقانه دوسش دارم ولی همین چیزاش اذیتم می کنه
لبخند ...
۰۸ ارديبهشت ۱۵:۱۷
وای خوشبحالتون که مربی بچه هایید *__* 

پاسخ :

سخته بالام جان ولی به شددددددت شیرینه : ))
جناب قدح
۰۸ ارديبهشت ۱۵:۲۰
کارتون قشنگه ولی پر مخاطره هم هست ...

سلام:)

پاسخ :

سلاملکم : )‌
مخصوصا اونجا که باید به والدین بی اعصاب بچه ها هم توضیح بدی که کسی هولش نداده و خودش افتاده
خودش پریده
بحرف نیست و فلان
حالا مگه باورشون میشه
هیچ نویس
۰۸ ارديبهشت ۱۵:۲۶
همون دیگه ، سختی و مسئولیت پذیری داره، ولی شیرنه

پاسخ :

: )
باران ...
۰۸ ارديبهشت ۱۵:۳۶
همون کامنت جناب دچار :)



+

خدا صبرت بده عزیزم :*

پاسخ :

❤❤
بی نام
۰۸ ارديبهشت ۱۶:۱۰
کودک است دیگر... :)

پاسخ :

:|
حوا ...
۰۸ ارديبهشت ۱۹:۳۷
آرام باش :|

پاسخ :

خا : )
+در حال ماساژ دادن پیشونی و باز کردن خط بین ابرو : ))
حوا ...
۰۸ ارديبهشت ۲۰:۰۷
آفرین آفرین *_*

پاسخ :

برگ سبز
۰۸ ارديبهشت ۲۲:۲۴
واقعا گفتم بخیه خورد :/ 
خدا رو شکر هزار بار الحمدلله 

پاسخ :

الحمدالله رب العالمین
آشنای غریب
۰۸ ارديبهشت ۲۲:۴۳
عیب نداره بزرگ میشن یادشون میره

پاسخ :

نه یادشون نمیره همینطور که زخم و بخیه مابین ابروی من یادم نرفت که هیچ جز به جز تو ذهنم نقش بسته
محسن رحمانی
۰۸ ارديبهشت ۲۳:۱۱
خا وقتی مربیشون محبوبه شب باشه بایدم این اتفاقا بیفته :دی خخخخخخخخخخخ


بچه ها کلا شیطونن و در دنیای خودشون سر میبرن وهنوز قدرت تفکرو عقلشون در اون
حد نیست که تشخیص خطر رو بدونن .

پاسخ :

<_<
>_<
>_>

بعله :|
محسن رحمانی
۰۹ ارديبهشت ۰۰:۰۹
خال میان ابروی شما جریانش چی بوده :دی

پاسخ :

به زمانی که محبوبه کودک بود بر می گردد
ح. شریفی
۰۹ ارديبهشت ۱۰:۴۰
پدر من هم بازنشسته فرهنگیه، تعریف میکرد یکی از بچه ها رفته بود بالا تیر دروازه (یعنی رو زمین جا برا تفریح نبود دسته جمعی رفته بودن بالا) که با شوخی دوستانش دستش لیز می خوره و می افته زمین بیهوش میشه، کلا بخیر گذشت. بعد ازون شلنگ دستش گرفت، هرکی می دوید اون رو با شلنگ می زد 😊

پاسخ :

😂😂😂 درود بر پدر گرام
دیگه نمیشه خشونت بخرج داد
یه بار با یه دفترچه آروم (آروما) زدم تو سر همین فسقل (کلا ما با هم خیلی درگیری داریم 😄) یه ساعت بعد از تایم خدانگهداریشون باباش زنگ زده بود واسه دعوا :/ اصن یه وضی
ح. شریفی
۰۹ ارديبهشت ۱۴:۲۴
خدا بهتون صبر بده :)
انرژی زیادی می خواد، موفق باشید

پاسخ :

ممنونم.
دعا بفرمایید.
mohammad hosseini
۰۹ ارديبهشت ۲۳:۰۶
تو پیوندهای وبلاگ هستید محبت کنید منو لینک کنید تشکر 

پاسخ :

خودتون دارید مشاهده می کنید که این وبلاگ این ستونو نداره.
ŇãşíМ
۱۰ ارديبهشت ۱۲:۲۱
 
کامنتای پست بالارو بستی برا همین اینجا مینویسم.. 
الهی همیشه حال دلت خوب باشه 
و همیشه منظره مورد علاقه ی نگاه خدا باشی..
 محتاجیم به دعای خوبان درگاهش..
 یکیشون تو :)

پاسخ :

ممنونم نسیم جونم
لطف داری ولی من اون نیستم : ))))

هلما ...
۱۱ ارديبهشت ۰۲:۰۸
بهشون خنگ نگو باشه؟؟!

پاسخ :

باچه!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان