دیشب حدودای ساعت ۹ تو پذیرایی خونمون داشتم کتابمو میخوندم که پدر گرام از سر کار خسته و کوفته، فلاسک/ فلاکس به دست تشریف آوردن. مثل همیشه همه رفتیم دم در ورودی و از ایشون استقبال کردیم. ایشون عادت دارن وقتی میان خونه، یه لیوان چایی بخورن تا به قول خودشون گلوشون تر بشه، بعد سفره ی شامو بلافاصله پهن می کنیم.
بعد شام هر کسی مشغول یه کاری میشه. منم بعد از سر و سامون دادن به آشپزخونه، برگشتم سر وقت کتابم. کتابمو باز کردم و شروع کردم به خوندن. مطالعه کردن من بر عکس برادرام که عادت دارن بلند بخونند و صدای سین و شینشونو هفت خونه اون طرف تر هم میشنون، فقط و فقط با چشمِ.
اینطور مطالعه کردنو برای اولین بار یکی از دبیرای مقطع راهنمایی به همه ی دانش آموزاش یاد داد. ایشون میگفتن، مطالعه ی با چشم هم باعث یادگیری بهتر میشه و هم آلودگی صوتی ایجاد نمیکنه!
+چی می گفتم..... اومممممممم..... آهان (آیکون بشکن زدنو اینا... )
همزمان هم می خوندم و هم نکاتشو یادداشت می کردم که متوجه حضور پدرم شدم! داشتن به دفترم نگاه می کردن!
من: چی شده؟😃
پدر: 😕 خطت عوض شده!
من: نِ همویه😀
پدر: قبلا خوش خط تر نبودی؟
من: 😶 ( هیچی نداشتم بگم)
من: نِ به جانِ خودُم همویه! نیگا (چند ورقی برگشتم عقب)
پدر: پَ چرا اونا ایقد بد خط بودن!؟
من: خو کتابش عجله ایه، تند تند مینوِشتُم!
دوباره یه نگاه کردن و رفتن!
پدرم رو دست خط بچه هاش خیلی حساسه، به طوری که وقتی ابتدایی بودم به خاطر خط بدم مجبورم کردن یه دفتر چهل برگ و از روی یه درس بنویسمو پر کنم، اونم تو دو روز!
+دست خط نازنینمو ببینید و راضی باشید :)
+به این خوش خطی ^___^
+بعدا نوشت: عجب کیفیتیم داره :|
+خیلی هم خوبه :)) والا...
+خخخخ پدرم از (ی) کشیده بدشون میاد ولی ( را) رو خیلی زیبا مینویسن *_*
+خدا بخیر بگذرونه! حاج آقا دیگه بهم کتاب نمیده :(
بعدا نوشت تر: یادم رفت بگم، این خطی بود که پدر ایراد گرفتن ازش، مثلا این تند نویسی بوده و اینا خخخ